شعر مقاومت فلسطین
علی حاجتیان فومنی
شاعران مقاومت: شاعران درد، اشک و آهند. شاعران فریاد و دشنام اما هیچ گاه در این مرزها متوقف نمیشوند. شعرشان مسلسلی است که هر کلمه آن تیری است که به قلب دشمن اشغالگر شلیک میشود. ترانههایشان انبار باروتی است که خوابهای خوابزدگان را آشفته میکند و جهان مجازیشان را به آتش میکشد و ویران میکند و شعر مقاومت چراغی است فراروی نومیدان مظلوم که آنها را به امید فرا میخواند و اصالت را در جانهایشان زنده نگه میدارد.
شعر مقاومت خنجری است که شکم ظلمت شب را پاره میکند تا سپیده به دنیا بیاید.
شعر مقاومت، تاریخ و جغرافیای حقیقی را پیش چشمهای ما تصویر میکند تا فریب تاریخ و جغرافیای تعریف شده امروز جهان را نخوریم و بدانیم فلسطین از آن مردمی است که به چادرهای ذلت و سرزمینهای غریب تبعید شدهاند.
"ناهمگون"
شعری از توفیق زیاد
هزار بار آسانتر است
که فیلی را
از سوراخ سوزنی بگذرانید
و از خمره
ماهی سرخ شده بگیرید
دریا را شخم بزنید
و تمساح را به سخن آورید
هزار بار آسانتر است
از اینکه شعله اندیشه را
با ستم بمیرانید
و ما را از راهی که برگزیدهایم
تار مویی بگردانید
ما بیت ناهمگونیم
در «لد» و «رمله» و «جلیل»
اینجا چون دیوار بر سینههاتان چون شیشه شکسته و گیاهی تلخ در گلویتان
و چون گردبادی از آتش در چشمهایتان میمانیم. اینجا دیواروار رودرروی سینههایتان میمانیم
-گرسنه و برهنه- و شما را به ستیز میخوانیم شعر میسراییم و خیابانهای خشمگین را
از راهپیمایی پر میکنیم و زندانهای بزرگ را پر میکنیم و کودکان را - نسلی پس از نسلی-
انتقامجو میپرورانیم ما اینجا میمانیم اینجا دیروز مال ما بود و امروز نیز از آن ماست و فردا نیز
بخشی از شب نامههایی بر دیوار فلسطین
سروده نزار قبانی
ای فرزندان اسراییل! غرور فراتان نگیرد عقربههای ساعت ناچارند دور بزنند
هرچند ایستاده باشند اشغال زمین، ما را نمیترساند زیرا آب، همیشه در دل صخرهها باقی ست
سپاهیان را شکست دادید اما شعور را هرگز سرهای درختان را بریدید و ریشهها همچنان باقی است.
وطنی را به سرقت بردید و دنیا برای این ماجراجویی کف زد هزاران خانه را گرفتید و هزار کودک را فروختید
و دنیا برای دلالها کف زد در حالی که وقتی هواپیمایی را میرباییم در ماتم فرو میروید به یاد داشته باشید
هماره به یاد داشته باشید آمریکا با تمام شکوهش خداوند عزیز و قادر نیست آمریکا با تمام قدرتش
هرگز نمیتواند پرندگان را از پرواز بازدارد گاهی سنگ کوچکی از دست کودکی بزرگی را میکشد
در کتاب خدا (قرآن) آمده است
شما از مصر بیرون میروید
و در صحرای مصر، گرسنه و تشنه
سرگردان میشوید
و بدور از خدایتان گوساله میپرستید
و شما به نعمت خداوند کفران میورزید
و مردان ما در شبنامههایشان
در ادامه سخنان خداوند مینویسند؛
از (بلندیهای جولان)/ و (کرانه اردن)/ با قدرت تفنگ
راندهمیشوید.
***
با چفیههای سفید و سیاهمان میآییم
بر روی پوست شما نشان قربانی میکشیم
از رحم روزگار میآییم
مانند جوشیدن آب.
از چادر ذلتی که هوس آن را میجود
از درد حسین (علیهالسلام) میآییم
و از اندوه فاطمه (سلام الله علیها)
از احد میآییم... از بدر... و از غمهای کربلا.
میآییم
تا اشیا و مکانها و تاریخ را تصحیح کنیم
و از خیابانهایی که نام عبری دارند
نامها را بزداییم
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 21صفحه 18