مجله نوجوان 21 صفحه 34
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 21 صفحه 34

ای خطبه بلیغ و رسا، مولا برخاست مثل کوه ز جا، مولا پل بست بین خاک و خدا مولا چون عطر آسمانی گل پیچید در زلف کوچه­های رها مولا یا مثل بغض بسته فرو غلتید در گودی کبود صدا، مولا با قطره­های اشک فرود آمد از چشم­های پنجره­ها، مولا کوفه چه کرده بود که می­نالید زان نخل­های بی سروپا مولا؟ ای روح بی­قرار دعا، معصوم ای خطبه بلیغ و رسا، مولا کس غیر چاه کوفه نمی­فهمید فریاد واژگون تو را مولا مسجد بغل گشود و قدم بگذاشت بر چشم وعده­گاه خدا، مولا یک تکه جداشده از شب را بیدار کرد وقت دعا، مولا بر سجده رفت آینه قرآن تکرار شد در آینه­ها مولا ناگاه سایه برق زد و محراب فریاد زد بلند که یا مولا عبدالجبار کاکایی بیا با هم «ما» شویم روبرویم ایستاده بود و سرتاپا وراندازم می­کرد، نگاه ریزبین و سخت­گیرش را از من برنمی­داشت. گفتم: من ایرادی ندارم. گفت: پس خودت را نشناختی. فکر کردم چه کسی می­تواند ثابت کند، من می­دانم چه کسی هستم، قبلاً چه بودم و هر تصمیمی که می­گیرم... خندید و گفت: «من!» عصبانی شدم و گفتم: ببین اگر بخواهم دنیا را عوض می­کنم. گفت امتحان می­کنیم «من» را از تو برمی­داریم حالا بگو که هستی؟ -... یک اسم هست...، پانزده سال دار...، صاحب... هست... خدای من نمی­شود هیچ چیز را به خود نسبت داد راستی چرا؟ گفت: چون همین را هم دیگری به تو داده است؟ زیاد سخت نبود که بفهمم که آن دیگری همان است که ما را اشرف مخلوقات کرده است اما یک سئوال ذهنم را آرام نمی­گذاشت: «پس اگر من خودم هستم تو که هستی؟» گفت: گاهی وقت­ها برای فهمیدن، باید تضاد وجود داشته باشد که امکان مقایسه داشته باشیم؛ خیر و شر، عقل ودل، منطق و هوس. آدمها ترازوی مقیاس درونشان را هر بار به نامی می­خوانند یکباروجدان شاید عقل یا روح و ... من همان هستم یعنی من تو هستم و تو من. منی که نمی­خواهد خودش را تبلیغ کند و به فکر ما شدن است چون خدا هم اتحاد را دوست دارد. این را در تابلوی هزار نقش طبیعتش هزاران بار کشیده مثل ماهی و پرنده و موج دریا که با هم پیش می­روند و به آینده نزدیک می­شوند. پس من نباش! بیا با هم ما شویم!

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 21صفحه 34