مجله نوجوان 21 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 21 صفحه 6

هندوانه کار من ایستادن است. فرقی نمی­کند کجا. روی کدام جدول. کنار کدام جاده. نزدیک کدام بوته شمشاد. فقط باید زیر آسمان باشد. از صبح که نوبت کار خورشید می­رسد زیر سقف آسمان آبی می­ایستم، با یک قاچ هندوانه سرخ و یک کارتون که رویش نوشته: کیلویی... اگر هندوانه­ای نبود فکر می­کردید قیمت خودم است. مرا می­خریدید. چند کیلو گوشت، چند کیلو استخوان. چند گرم چشم که دنبال مشتری می­گردد. آب هندوانه توی کف دستم جمع شده. جوی کوچک صورتی راهش را روی پوست تیره دست من باز کرده، پایین می­شرد. تو کجا هستی؟ مچ دستم توی هوا معلق است و دارد خواب می­رود. احساس می­کنم اصلاً دوست ندارم. از خدا می­خواهم تو توی آن ماشین شیک نقره­ای کنار پدرت. با جیبهای پر از پول نشسته باشی. تو هوس هندوانه کنی و پدرت دلش نیاید نه بگوید. کنار پای من ترمز کند. زهرا صفایی­زاده لک لک عاقل غاز جوانی بر روی دریاچه شنا می­کرد و با خودش می­گفت: -من پرنده عجیبی هستم. در آب شنا می­کنم، بر روی زمین راه می­روم و در آسمان پرواز می­کنم. هیچ پرنده­ای همتای من نیست! لک لک دانایی که در همان اطراف به شناکردن مشغول بود، تعریف­هایی را که غاز از خود می­کرد شنید و رو به غاز کرد و گفت: -ای غاز تو چقدر نادانی! درست است که می­توانی در آب شنا کنی، در خشکی راه بروی و در آسمان پرواز کنی، اما آیا می­توانی مثل ماهی شنا کنی؟! یا همچون آهو بدوی؟ آیا می­توانی مانند عقاب در قلب آسمان به پرواز درآیی؟! بهتر آن است که به جای پریدن از شاخه­ای به شاخه­ای دیگر، هدفی را برگزینی و به کمال برسانی. نوشته: م. گریون ترجمه: ساناز کامور

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 21صفحه 6