مجله نوجوان 21 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 21 صفحه 8

همرنگ صبح منصوره نیکوگفتار یک نفر آنجا کنار ابرها بارش رنگین­کمانی محض بود پشت بارانهای ناهنگام دشت چشمهایش، آسمانی محض بود یک نفر پروازها را می­ستود در طنین آسمانها راه داشت یک نفر پر بود از گلهای سرخ دسته­های یاس را همراه داشت یک نفر با برکه­ها، تالابها مثل بارانهای صحراگرد بود یک نفر از پشت اقیانوسها با تمام آبها همدرد بود یک نفر سرشار بود از سبزه­ها از درخت، از آبشار، از ابرها از ترنمهای ناآرام دشت از حضور، از انتظار، از صبرها یک نفر غمهای ما را می­شمرد یک نفر اینجا صدایش گرم بود مهربانی­های او پایان نداشت اطلسی­های نگاهش نرم بود در میان بارش چشمان او آسمان می­ماند، یک جا در شگفت در تب اندوه­های موسمی یک نفر دستان ما را می­گرفت نیم­شب­ها زیر هر ناباوری یک نفر اندوهدار شهر بود یک نفر در خلوت نیزارها در پی تعبیر خواب نهر بود سرسرای روشن دستان او مأمن آرام آهوهای دشت مثل یک موسیقی دنباله­دار آشنا با وزن شب­بوهای دشت از فراترها، کسی همرنگ صبح کاش می­آمد کنارم می­نشست تا بیاویزم به دامانش خدا! تا بگویم او نرفت، او هست! هست. غریبی خلیل عمرانی تا تو خورشید دیده را بستی همه جا پر شد از نوای غروب روشن آشنای چشمت کو؟ تا دهم شرح ماجرای غریب نفس سبزت ای بهار خلوص غنچۀ عشق را شکوفا کرد فرصت مهربان چشمانت در بودن به رویمان وا کرد سایۀ مهربان دستانت بر سر ما چه بی تکلف بود نگهت داروی غم دل ما با دل ما چه بی تعارف بود چه تماشایی ای صلابت صبح پیش پایت ستاره افشاندیم تا بمانی و جانمان باشی در حضور خدا، ترا خواندیم صبح امروز باز هم تاریخ در جماران بی تو ما را دید پا به پای دل گرفته ما چشم تاریخ، اشک غم بارید باز ماییم و غربتی دیگر وای بر ما از این غریبی­ها مهربانا تو رفتی و ماندیم بی تو در بند بی­شکیبی­ها باز هم یک شبی دوباره بیا روز کن ذهن تیرگی­ها را باز هم در حضور روشن آب پاک کن اشکهای دریا را حال، شاگرد پاک تو با ماست می­فشاند شکوفه­های حیات چون تو در هر سپیده می­خواند غزل آرزو برای حیات

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 21صفحه 8