با شهریه بسیار کمی که داشتم، رسالهها را میخریدم و به افراد هدیه میدادم. بعضیها هم پول میدادند، حتی بعضیها هم پول بیشتر میدادند، به بعضیها هم مجانی رساله میدادیم.
نحوه ارسال رسالهها بدین ترتیب بود که تعداد زیادی میخریدیم و به صورت بستههای پنج تایی، میبستیم و اگر مقصد، ایستگاه قطار داشت به وسیله توشه قطار میفرستادیم و یک دانهاش هم لو نمیرفت. چون توشهدارها معمولا کمسواد بودند. قبضی مینوشتند و دیگر به محتوای محموله کاری نداشتند.
یک روش دیگر توزیع رسالهها این بود که صفحه اول رساله آقایان را جدا میکردیم و به رساله امام میچسباندیم.
یادم هست، یک روز به کتابفروشی طباطبایی که جنب مدرسه فیضیه است رفتم و گفتم هزار جلد رساله آقای بروجردی میخواهم. من را صدا کرد و درگوشی گفت: هالو گیر آوردی؟ این کارها را من یادتان دادم. آدم اول نمیگوید هزارتا. بگو دوتا میخواهم بعد دوتای دیگر و وقتی مطمئن شدی به طرف بگو دهتا و... میخواهم.
دوستان دیگری هم در امر خرید و توزیع رساله همکاری میکردند. مثل حاج تقی خلیل زاده که تو کار خرید و فروش زمین بود. برای خرید رساله کمک میکرد و منبع مالی ما بود.