بدین ترتیب وارد شهر جنگزده اهواز شدیم. مردم شهر وضع خوبی نداشتند، هواپیماهای عراقی هر چند ساعت یک بار در آسمان شهر ظاهر میشدند و دیوار صوتی را میشکستند و بر سر مردم شهر بمب میانداختند و حدود سیصد هزار نفر از مردم اهواز از شهر خارج شده و به شهرهای اطراف و از جمله به شادگان و اطراف آن رفته بودند. وضعیت آب و غذا خوب نبود، مردم بیگناه زخمی و کشته میشدند. ما هم تقریبا بیفرمانده و سرگردان بودیم. چند روزی را به این صورت گذراندیم. برای اینکه رزمندگانی که از شهرهای مختلف برای عزیمت به مناطق درگیری، به اهواز میآمدند، مکانی برای استقرار در شهر نداشتند، ساختمان گلف که قبل از انقلاب متعلق به آمریکاییها و زمین بازی گلف آنها بود را در اختیار سپاه قرار دادند. محل را شستیم و آماده کردیم و نامش را پایگاه منتظران شهادت اهواز گذاردیم. سه روز بعد به سوسنگرد و پس از آن به حمیدیه رفتیم.