پاسداران بیت امام
پاسداری که امام را نشناخت
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : رجائی ، غلامعلی ( گرد آورنده )

محل نشر : تهران

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

پاسداری که امام را نشناخت

‏یک روز یکی از برادران شهرستانی که در آنجا نگهبان بود و تشنگی ‏‎ ‎‏شدیدا به او فشار آورد به هر سه منزلی که در اطراف محل نگهبانی او ‏‎ ‎‏قرار داشت مراجعه و زنگ زده بود ولی کسی جواب او را نداده بود. ‏‎ ‎

‏چون هر سه درب غیر فعال بود.‏

‏ایشان آنقدر زنگ درب غیر فعال منزل امام را زده بود که امام اجبارا‏‎ ‎‏خودشان پشت در آمده و به او پاسخ دادند و گفتند: بفرمایید. نگهبان ‏‎ ‎‏خود را به امام معرفی کرد و با لحنی خودمانی به ایشان گفت: اگر ‏‎ ‎‏زحمتی نیست، یک لیوان آب برای من بیاورید. بنا به گفته خودش بعد ‏‎ ‎‏از چند لحظه دیده بود، پیرمردی که قیافه‌اش مثل امام است! یک لیوان ‏‎ ‎‏آب برای او آورد. او آب را که می‌خورد لیوانش را پس می‌دهد و ماجرا‏‎ ‎‏را برای پاسبخش تعریف می‌کند که: سر پست خیلی تشنه بودم و آب ‏‎ ‎‏هم نداشتم، بعد هم گفته بود خدا پدر این صاحبخانه را بیامرزد تا زنگ ‏‎ ‎‏زدم، پیرمردی که شبیه امام بود، رفت و برایم آب آورد. بعد از پاسبخش ‏‎ ‎‏پرسیده بود: مگر منزل امام اینجاست؟ وقتی پاسبخش برای او درباره ‏‎ ‎‏موقعیت پست توضیحاتی می‌دهد آن برادر پاسدار یک دفعه از حال ‏‎ ‎‏می‌رود. چون می‌بیند از آن قسمت تا بالای آن پله‌ها رفت و آمد برای ‏‎ ‎‏امام خیلی سخت بوده ولی چون کسی در منزل نبوده و یاامام نخواسته ‏‎ ‎‏زنگ بزند و خدمتکاری را مطلع نماید، خودش دومرتبه این پله‌ها را طی ‏‎ ‎‏کرده و برای او آب آورده است. منظور من از بیان این خاطره این بود که ‏‎ ‎‏نیاز نبود کسی که تازه از شهرستان به جماران آمده و در آنجا نگهبانی ‏‎ ‎‏می‌دهد، موقعیت دقیق منزل امام را بداند.‏