سه روز در سوسنگرد ماندیم. در روز سوم سوار اتوبوس شدیم و از سوسنگرد به اهواز آمدیم و از آنجا به دارخوین و محمدیه و سلمانیه رفتیم و به مدت یک ماه در ایستگاه دکل مخابراتی رادیو و تلویزیون، مستقر شدیم. در این ایام آقا رحیم- صفوی- که در کردستان بود از غرب به جنوب آمد و درشبی مهتابی در جمع رزمندگان اسلام در اهواز سخنرانی کرد. با سخنان او امید در دل همه زنده شد.
آقا رحیم میگفت: جنگ؛ دقت، برنامه، نقشه و مهمات میخواهد من باید برای دفع دشمن، نقشه تهیه نمایم و شما هم باید مدتی در اینجا آماده بمانید و صبر کنید. بعد گفت هر کس عجله دارد و میخواهد بدون
نقشه با گفتن الله اکبر به شهادت برسد، الان بلند شود و برود آبادان و خرمشهر. ولی اگر مایل است با حساب و کتاب بجنگد، بماند تا نقشه تهیه کنیم. همه سخن او را پذیرفتند. چون به تعداد افرادی که در آنجا مستقر بودیم سلاح نداشتیم، فردای آن روز ایشان با جمعی از پاسداران عازم ماهشهر شدند تااگر بتوانند تفنگ و مهمات مورد نیاز نبردمان رااز برادران ارتشی بگیرند و برای گروه ما بیاورند. خوشبختانه بااینکه بنیصدر رئیسجمهور و فرمانده جنگ، دادن هر نوع سلاح و مهمات را توسط ارتش به سپاه ممنوع کرده بود، دوستان ما موفق شدند یک ماشین خاور پر از سلاح و مهمات و آرپیجی به دارخوین بیاورند.