موانع ارث
کفر به اقسامش
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1369

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

کفر به اقسامش

اول: کفر به اقسامش

[سؤال 11044]‏ ‏ ‏ 6300‏

‏ ‏ ‏ بسمه تعالی‏

‏محضر مبارک زعیم عالی قدر، رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران حضرت امام خمینی‏

‏این جانب مبلغی را ـ حدود شش هزار تومان ـ به شخصی بدهکار بودم و آن‏‎ ‎‏شخص از دنیا رفت و وارثی جز یک برادر کلیمی ندارد. وظیفۀ ما نسبت به این مبلغ‏‎ ‎‏چیست؟ و آیا می توانیم آن را خرج مسجدی کنیم که در محل نیمه تمام است و نیاز به‏‎ ‎‏آن هم می باشد یا نه؟ در ضمن پول نامبرده مقداری از آن، بابت نزول می باشد که‏‎ ‎‏البته  پول به مقدار زیاد بوده که مبلغی از آن مانده است. تکلیف ما نسبت به این‏‎ ‎‏موضوع چیست؟ ‏

‏والسلام علیکم ورحمة الله‌ وبرکاته‏

بسمه تعالی، بدهی بابت نزول بدهی نیست و لزوم پرداخت ندارد و طلبکار اگر مسلمان باشد و وارث مسلمان نداشته باشد بدهی او را باید به مرجع تقلید تسلیم نماید.


استفتائات امام خمینی (س)ج. 9صفحه 501

[سؤال 11045]‏ ‏ ‏ 6301‏

‏ ‏ ‏ بسمه تعالی ‏ ‏ 9 / 8 / 1360‏

‏اماما! لطفاً خواهشمند است با پاسخ گویی به سؤالات ذیل که ممکن است برای‏‎ ‎‏دیگران هم مطرح شود، ما را در این مشکل یاری فرمایید:‏

‏1. شخص بهایی که ابتدا مسلمان بوده و حالا حدود 14 سال است که به بهاییت‏‎ ‎‏گرویده، آیا می تواند ارث پدر را بگیرد؟ (در ضمن موافق انقلاب هم نیست). اگر‏‎ ‎‏می تواند، چگونه است؟‏

بسمه تعالی، کافر از مسلمان ارث نمی برد.

[سؤال 11046]

‏2. آیا فرزند ایشان که دختر است و تابع مذهب پدر نیست و مسلمان و شیعه‏‎ ‎‏می باشد، می تواند به جای او از پدربزرگ ارث ببرد؟‏

بسمه تعالی، اگر در میان اولاد، وارث مسلمان نباشد و اولاد اولاد مسلمان باشند، نوبت ارث به اولاد اولاد می رسد.

‏3. آیا شخص بهایی می تواند به فرزندش که 15 سال دارد و هنوز تحصیل می کند و مخارج زندگی‏‎ ‎‏ندارد، طبق وظیفۀ یک پدر مسلمان، احتیاجاتش را بدهد؟‏

بسمه تعالی، فرزند اگر نتواند احتیاجات خود را تأمین کند بر پدر لازم است احتیاجات او را تأمین نماید.

‏4. ارتباط مسلمان با شخص بهایی چگونه است؟‏

بسمه تعالی، باید از هرگونه ارتباطی با فرقۀ ضالّۀ بهاییت خودداری شود.

[سؤال 11047]‏ ‏ ‏ 6302‏

‏ ‏ ‏ بسمه تعالی ‏ ‏ 14 / 7 / 1360‏

‏دفتر امام خمینی، مدّ ظله العالی ‏

‏احتراماً؛ اخیراً یکی از کارمندان بازنشسته این شرکت فوت نموده، و طبق مقررات‏‎ ‎‏مربوطه نصف حقوق نامبرده، به همسر و نصف دیگر به فرزندان مشارالیه تعلق می گیرد.‏


استفتائات امام خمینی (س)ج. 9صفحه 502

‏از طرفی همسر آن مرحوم ـ که خود نیز کارمند شرکت بوده ـ بنابه رأی کمیتۀ‏‎ ‎‏پاکسازی، به جهت وابستگی به فرقۀ ضالۀ بهاییت، از خدمت منفصل شده است.‏

‏از آن مرحوم، دو فرزند صغیر به جا مانده، که سرپرستی آن ها از طرف ادارۀ امور‏‎ ‎‏سرپرستی تهران، به مادرشان واگذار گردیده است. ‏

‏با توجه به مراتب فوق، خواهشمند است نظر حضرت امام را راجع به موارد زیر‏‎ ‎‏امر به ابلاغ فرمایید:‏

‏1. پرداخت حقوق وظیفه سهم همسر، با توجه به این که وابسته به فرقۀ ضالۀ‏‎ ‎‏بهاییت بوده، و از دریافت حقوق خود از صندوق دولت، محروم شده است.‏

‏2. پرداخت سهم فرزندان صغیر متوفی در وجه مادرشان. ‏

بسمه تعالی، اگر بهاییت او ثابت است، نه حقوق می برد و نه می تواند متکفل امور فرزندان شود. 

[سؤال 11048]‏ ‏ ‏ 6303‏

‏ ‏ ‏ بسمه تعالی‏

‏دفتر حضرت آیت الله‌ العظمی امام خمینی، مدّ ظله العالی، احتراماً؛ در مورد یک‏‎ ‎‏مسأله شرعی ـ که مختصراً به شرح زیر است ـ از آن مقام معظم استفتا می نماید.‏

‏این جانب در تاریخ 12 / 2 / 1344 شمسی با خانمی که قبلاً کلیمی بوده و بعد به‏‎ ‎‏دین مبین اسلام مشرف شده ـ و در حضور آیت الله‌ العظمی گلپایگانی در تاریخ 19‏‎ ‎‏ربیع الاول سال 1383 قمری مجدداً کلمۀ شهادتین را به زبان جاری کرده و مراتب را‏‎ ‎‏جناب آیت الله‌ العظمی گلپایگانی نیز تصدیق فرمودند ـ ازدواج نمودم و پس از ازدواج‏‎ ‎‏با بانوی مذکوره، یک خانه برای او خریداری نمودم. پس از این که آن بانوی مسلمه به‏‎ ‎‏رحمت ایزدی پیوست و دار فانی را وداع گفت، چون بنده ـ شوهر مشارالیها ـ تنها‏‎ ‎‏وارث نامبرده به لحاظ مسلمان بودن بودم، بدین عنوان از دادگاه بخش سابق تهران‏‎ ‎‏تقاضای صدور گواهی حصر وراثت در سال 1346 نمودم، که متأسفانه پنج نفر کلیمی،‏‎ ‎‏بعد به عنوان فرزندان و شوهر قبلی آن بانوی مرحومۀ مسلمه نسبت به تقاضای حصر‏

استفتائات امام خمینی (س)ج. 9صفحه 503

‏وراثت بنده اعتراض نمودند و همگی آن ها به وکیل دادگستری سابق در مورد اعتراض‏‎ ‎‏به حصر وراثت وکالت دادند و مدعی شدند که اولاً: مرحومه هیچ گاه به دین اسلام‏‎ ‎‏مشرف نشده و از ابتدا تا زمان فوت کلیمی بوده. ثانیاً: ازدواج شرعی این جانب را به آن‏‎ ‎‏بانوی مسلمۀ مرحومه انکار نمودند. و ثالثاً: خود را منحصراً وراث قانونی بانوی‏‎ ‎‏متوفی قلمداد کردند و معترضین همگی به عنوان کلیمی، نسبت به حصر وراثت تقاضا‏‎ ‎‏شده اعتراض نمودند و در طول مدت چهار سال متوالی در پنج شعبه از دادگستری‏‎ ‎‏منکر مسلمان بودن بانوی مسلمه بوده و خود را تنها وارث دانسته و حتی وکیل آن ها‏‎ ‎‏در محضر دادگاه و در حضور موکلین خود، اقرار و اعتراف نموده که اولاً: ایشان‏‎ ‎‏کلیمی بوده و ثانیاً: منکر عقدنامه رسمی شده و بعد هم در همان جلسه اظهار کرده:‏‎ ‎‏چنانچه عقدنامۀ فیما بین این جانب و بانوی مرحومه درست باشد، این جانب به لحاظ‏‎ ‎‏مسلمان بودن ارث نمی برم، که با این ترتیب، اقرار و اعتراف به کلیمی بودن موکلین‏‎ ‎‏خود نیز نموده، و موکلین وکیل که در دادگاه حضور داشتند، با اقرار و امضای صورت‏‎ ‎‏جلسه، مطلب مذکور یعنی کلیمی بودن خودشان را تصدیق و تأیید می نمایند. و‏‎ ‎‏خلاصه این که معترضین حصر وراثت که چهار سال متوالی براساس کلیمی بودن‏‎ ‎‏خود، دعوی اعتراض را تعقیب نموده و بدین ترتیب مدت چهار سال مکرر و مستمر‏‎ ‎‏در مراجع دادگستری، اقرار و اعتراف به کلیمی بودن خود و منکر مسلمان بودن ایشان‏‎ ‎‏بودند. پس از این که دادگاه شرع، مسلمان بودن ایشان و وقوع عقد نکاح فیما بین‏‎ ‎‏این جانب و بانوی مذکوره را تصدیق و تأیید و مورد حکم قرار داد و ادعای نامبردگان‏‎ ‎‏نسبت به ابطال عقدنامۀ فیما بین و کلیمی بودن ایشان را مردود دانست و از این جهت‏‎ ‎‏محکوم شدند، بعد از چهار سال یکی از پنج نفر معترضین مدعی مسلمان بودن‏‎ ‎‏می شود و خود را به عنوان وارث مسلمان ایشان معرفی می نماید و حال آن که این‏‎ ‎‏شخص، مدت چهار سال به اتفاق چهار نفر از معترضین دیگر، مکرراً و مستمراً به‏‎ ‎‏عنوان کلیمی، نسبت به حصر وراثت این جانب اعتراض نموده و با ارائه یک نامه از‏‎ ‎‏یک روحانی نمای زمان طاغوت ـ بعد از اقرار و اعترافات مکرر و مستمر به کلیمی‏

استفتائات امام خمینی (س)ج. 9صفحه 504

‏بودن خود در طول مدت چهار سال متوالی و در طول همان زمان که منکر مسلمان‏‎ ‎‏بودن مادرش بوده  ـ خود را مسلمان معرفی می نماید تا به عنوان وارث در ماترک‏‎ ‎‏مادرش که مسلمان بوده شریک شود و مرا از سهم عمده ای از ماترک استحقاقی و‏‎ ‎‏شرعی محروم نماید و به این ترتیب، نامبرده که حتی در محضر دادگاه، اعتراف به‏‎ ‎‏کلیمی بودن خود می نماید و صورت جلسۀ مربوطه را نیز امضا می کند و پس از چهار‏‎ ‎‏سال متوالی که به اتفاق چهار نفر دیگر مقر و معترف به کلیمی بودن خود بوده، برای‏‎ ‎‏این که این جانب مبادا به عنوان مسلمان و شوهر مادرش، وارث منحصر به فرد شناخته‏‎ ‎‏شوم، رنگ تغییر داده و به ناگاه ادعای مسلمانی می نماید تا حق قانونی و شرعی بنده را‏‎ ‎‏تضییع نماید.‏

‏خلاصه این که از آن مقام معظم استدعا دارم در این مورد، عنایت فرمایند و راجع‏‎ ‎‏به مسأله مذکور از نظر شرعی بیان فرمایند که اولاً: آن شخص معترض ـ با شرحی که‏‎ ‎‏بیان شد  ـ شرعاً می تواند پس از چهار سال متوالی که مکرراً و مستمراً اقرار به کلیمی‏‎ ‎‏بودن خود نموده، به ناگاه با ارائه نامه ای از ناحیه یک روحانی نمای زمان طاغوت،‏‎ ‎‏خود را به عنوان یک فرد مسلمان، آن هم از سال های پیش معرفی نماید؟ و آیا شرعاً‏‎ ‎‏ادعای مسلمانی چنین شخصی که مدت چهار سال به عنوان کلیمی بودن، طرح و اقامۀ‏‎ ‎‏دعوا در چند شعبۀ دادگستری نموده پذیرفته می شود؟ و آیا چنین فردی که مسلمان‏‎ ‎‏بودن مادرش را که یک زن مسلمه بوده منکر شده و آن هم در مدت چهار سال متوالی‏‎ ‎‏که مکرراً مادر خود را کلیمی قلمداد کرده و منکر اقرارنامۀ او و نیز منکر تصدیق نامۀ‏‎ ‎‏آیت الله‌ العظمی گلپایگانی در مورد مسلمان بودن ایشان و همچنین منکر عقدنامۀ‏‎ ‎‏رسمی ما بین این جانب و مادرش بوده، چنین فردی شرعاً چه حکمی دارد؟‏

‏ثانیاً: آیا آن شخص شرعاً از مادر مسلمان خود ارث می برد؟ ‏

بسمه تعالی، اگر معلوم است که فرزند قبلاً کافر بوده، ادعای او که در وقت مردن مادر، مسلم بوده پذیرفته نیست، مگر آن که به طریق شرعی، آن را اثبات کند.


استفتائات امام خمینی (س)ج. 9صفحه 505

[سؤال 11049]‏ ‏ ‏ 6304‏

‏ ‏ ‏ بسمه تعالی ‏ ‏ 7 / 6 / 1361‏

‏حضور محترم رهبر کبیر انقلاب و امید مستضعفان جهان، ضمن عرض سلام، از‏‎ ‎‏حضور جناب عالی تقاضا دارم که به مسأله شرعی به شرح زیر پاسخ داده شود:‏

‏فردی مسلمان بوده و با داشتن زن و فرزند صغیر، بهایی شده و در زمان ارتداد،‏‎ ‎‏باغش را به نفع فرقۀ ضالّۀ بهاییت، به شرکت نونهالان می فروشد و قیمت آن، جزو‏‎ ‎‏اموالش می گردد و بعداً اموال شرکت از جمله همان باغ، به حکم دادگاه انقلاب‏‎ ‎‏اسلامی و به حکم حاکم شرع مصادره و به بنیاد مستضعفان واگذار می گردد؛ حال ورثۀ‏‎ ‎‏مسلمانش به عنوان این که باغ، به حکم شرع از ورثۀ مسلمان او بوده و به فروش آن‏‎ ‎‏راضی نبوده اند، مدعی آن هستند باغ که ملک ورثۀ مسلمان است، باید به آن ها برگردد؛‏‎ ‎‏آیا شرعاً و قانوناً چنین حقی دارند یا نه؟ ‏

‏سلامتی و سعادتمندی جناب عالی را در خدمت به اسلام و مسلمین از خداوند‏‎ ‎‏متعال خواستاریم. والسلام علی عباد الله‌ الصالحین‏

بسمه تعالی، در ارتداد فطری، اموال شخص به مجرد ارتداد، به وارث مسلمانش منتقل می شود و فروش آن از طرف شخص مرتد باطل است.

[سؤال 11050]‏ ‏ ‏  ‏---->‏ ‏ 289

‏2. منازل بهایی ها و قاتلین فراری را همان افراد سودجو و منفعت طلب به قیمت‏‎ ‎‏نازلی، بدون اجازه از ولایت فقیه یا دولت جمهوری اسلامی یا مراجع تقلید خریده اند‏‎ ‎‏و به قیمت چند برابر فروخته اند. آیا معاملۀ آن ها صورت شرعی دارد یا خیر؟ در‏‎ ‎‏صورتی که صحیح نباشد، تکلیف شرعی آن ها چیست؟‏

بسمه تعالی، بهایی اگر مسلمان زاده بوده و بهایی شده، اموال او متعلق به وارث مسلمان است؛ و اگر از اصل، بهایی زاده بوده، اختیار اموال او در فرض مرقوم، با دولت اسلامی است.


استفتائات امام خمینی (س)ج. 9صفحه 506

[سؤال 11051]‏ ‏ ‏  ‏---->‏ ‏ 6555

‏2. اموال مرتدین چه تکلیفی دارد؟‏

بسمه تعالی، اموال مرتد فطری که تا وقت ارتداد دارد به ورثۀ مسلمان او منتقل می شود و اموال مرتد ملّی باقی بر ملک او است.

‎ ‎

استفتائات امام خمینی (س)ج. 9صفحه 507