«جامعه روحانیت مبارز» به عنوان تنها تشکل سیاسی روحانیون در ایران، نقش بسیار تعیین کنندهای در روند انقلاب و پیروزی آن داشته است. امام بارها میفرمود، که آقایان روحانیون دور هم جمع بشوند، حتی اگر کاری و صحبتی نداشته باشند، با هم به صرف چایی بنشینند. و اگر هم کاری نتوانستند انجام بدهند، دقایقی را با هم بگذرانند. وحدت و اتحاد بخشیدن به روحانیت، و جهت دادن به حرکت و فعالیتهای آنان مساله بسیار مهمی بود. سنت و رویه گذشته عالمان دین، بر این اساس بود که جدا از همدیگر و به صورت خطوط موازی عمل کرده و کمتر آقایان با هم اجتماع داشتند. مشورت کردن و تصمیمگیری مشترک در میان آنان چندان مرسوم نبود. و فقط در برخی برهههای تاریخ سیاسی همانند مشروطیت اتفاق میافتاد که گرد هم میآمدند. بنابراین میتوان تشکل روحانیون را نوعی سنتشکنی به حساب آورد. امام خمینی با دعوت به همگرایی روحانیون سنت دیرینه تکروی را میشکند و آقایان را به مشورت و تصمیمگیری مشترک دعوت میکند. از سوی دیگر این اقدام جمعی روحانیت برای پیشبرد اهداف انقلاب بسیار تاثیرگذار بود. از اینرو پس از شهادت حاج آقا مصطفی که روند انقلاب سرعت گرفت، شهید مطهری، شهید بهشتی و آیت اللههاشمی رفسنجانی، از جمله کسانی بودند که در این زمینه پیشقدم شدند. چون آنان در تهران حضور داشته و مرکز ثقل نیز تهران بود، این سه بزرگوار از نخستین کسانی بودند که جامعه روحانیت مبارز تهران را پایهگذاری کردند.
آیت الله مهدوی از اعضای موثر و نیز از پیشکسوتان جامعه روحانیت مبارز بود. آقایان: شهید محلاتی و مرحوم لاهوتی از نخستین اعضای شورای مرکزی جامعه روحانیت به شمار میآمدند، که تصمیم گرفتند جامعه روحانیت در جنوب تهران، نیز
تشکیلات فرعی داشته باشد. زیرا مرکز ثقل نهضت در جنوب تهران بود. نخستین نشست در خانه مرحوم آقا نظام قمشهای تشکیل شد، شماری از عالمان در آن مجلس حضور داشتند، فعالیت جامعه روحانیت جنوب تهران، از آنجا آغاز شد. بیگمان جامعه روحانیت جنوب، بخش چشمگیری از فعالیتهای نهضت امام خمینی را به عهده داشت. بیشتر اعلامیههای جامعه روحانیت مبارز، به وسیله همین شاخه تنظیم میشد.
در سال 56، اعلامیهای از سوی جامعه روحانیت تهران، با امضاهای بسیاری از روحانیون مبارز، از جمله من در ارتباط با کشتار مردم در قم و تبریز منتشر گشت. افزون بر آن باید دانست که نامهای از فضلا و اساتید قم، همراه با امضای آنها چاپ و توزیع شد، که امضاها را من از اساتید و فضلا گرفته بودم. از بدشانسی، ساواک به این موضوع پی برد و بدین گونه جرمی بر جرایم سیاسی من افزوده شد، از همین رو همواره بیم آن میرفت که ساواک دنبالم باشد. بیش از سی مورد، از بیانیههای جامعه روحانیت مبارز تهران ـ که به مناسبتهای گوناگون دوران ستمشاهی و مبارزات ملت ایران صادر شده است ـ امضای بنده در آنها به چشم میخورد.
در همان روزها بود که اعلامیه آیت الله خمینی، در ارتباط با کشتار مردم تبریز و نیز یادآوری کشتار مردم در قم به دستمان رسید. همچنین بیانیهای از سوی مدرسین حوزه علمیه قم و طلاب، به طور جداگانه، درباره کشتار شهرهای گوناگون، به ویژه یزد، تبریز و نیز حبس آیت الله منتظری و آیت الله طالقانی منتشر شد. این اعلامیهها را به تهران آورده و به وسیله چند تن از دوستان در تیراژ بالایی تکثیر کرده و در تهران و اطراف توزیع نمودیم. ناگفته نماند که در پخش و توزیع اعلامیهها، همواره جوانان پرشور و طلاب متعهد کمککار بودند. این بار نیز دستههای اعلامیهها را از این طریق در میان افراد تقسیم کردیم، تا به نقاط گوناگون برسانند، خودم نیز اطراف تهران را پوشش دادم.
در روند پخش اعلامیهها، روزی، از سوی یکی از زندانیهای آزاد شده خبر رسید، که یکی از طلاب در جریان توزیع اعلامیه دستگیر شده، و او ناچار شده که در حال شکنجه اسم مرا ببرد. آن طلبه مبارز بدین سان پیغام داده بود که من مراقب خود باشم. چارهای جز مخفیانه زیستن نبود، رفت و آمد داشتم، اما نه چندان زیاد، از این پس سعی کردم که در توزیع اعلامیهها، بسیار دقیق حرکت کرده و بیشتر از طلاب و جوانان استفاده کنم. در خانه شمار بسیاری از نوارهای کاست سخنرانی آیتالله خمینی بود، که در قم تکثیر کرده و به تهران آورده بودم، آنها را برای اصفهان، یزد و کرمان فرستادیم.