توضیح در مورد مرکبات اعتباریه و حقیقیه
در مرکبات اعتباریه، چهار اعتبار امکان دارد:
یکی اینکه: به طور عام افرادی اعتبار شوند مثل افراد علما که فرد فرد عالم تحت نظر قرار داده می شود و هیچ گونه ملاحظۀ وحدت بین آنها نمی شود، به تک تک افراد نظر شده و آنها را وجودات منحازه می بینیم.
دوم اینکه: افراد بشرط الاجتماع ملاحظه شوند، به طوری که تقید داخل و قید خارج باشد، مثلاً رئیس لشکر که در انتظامات نظامی تشکیل صفوف می دهد، شرط کرده که افراد در یک خط قرار گیرند به طوری که اگر از این صورت اجتماع نظامی تخلف شود، مطلوب به دست نمی آید؛ گرچه همه وظایف خود را ایفا کنند، اما شرط باقی مانده و مقصود حاصل نشده است.
به عبارت دیگر: در مورد این افرادی که اینجا نشسته اند، غیر از این و آن و آن چیز دیگری که اجتماع باشد وجود ندارد، بلکه این صورت وحدت اعتباری وابسته به اعتبار عقل است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 244 سوم اینکه: اجتماع به نحو شطریت باشد، یعنی در عرض افراد دیگر قرار بگیرد؛ چنانکه ده نفر باشیم، یک نفر هم اجتماع باشد که با او یازده بشود.
چهارم اینکه: افراد معروض حساب شده و از آن افراد یک هیئت انتزاع شود و بر ذوات آنها عارض گردد؛ به طوری که ما در عالم اعتبار به این ذوات نظر کرده و این افراد را در یک دست گرفته و یک صورت اجتماعی از آنها انتزاع نموده و این صورت را در دست دیگر گرفته و آن ذوات را معروض قرار داده و این هیئت را که به منزلۀ یک پرده است بر افراد ذوات عارض نماییم.
البته این صورت و هیئت امر اعتباری است که عقل آن را اعتبار نموده است، پس ذوات افراد برای این هیئت، سمت علیت دارند که دست عقل از روی آنها این هیئت را انتزاع نموده است و چون اعتبار، امری عقلی است و معلول ذوات است، پس باید ذوات بر این صورت منتزعۀ معتبرۀ عقلیه، تقدم داشته باشد.
این جواب اجمالی برای دفع اشکال بود، ولکن توضیح دفع ایراد در مرکبات اعتباریه این است که: البته نباید باور کرد که در امور اعتباریه تأثیر و تأثری است، هرگز عقد البیع را یارای آنکه در صفحۀ وجود، قلب و انقلاب و نقل و انتقالی ایجاد کند، نیست و هرگز در عقد نکاح قدرت اینکه بعد از اجرای آن، بالحقیقه در زوجین ایجاد صفت حقیقیه نماید نیست. یگانه چیزی که تأثیر و تأثر، حق طلق اوست و نقل و انتقال از مشخصات اوست، همانا وجود است. دست اعتباریات از اینکه بتواند نقصان یا زیادتی، تأثیر یا تأثری، نقل یا انتقال حقیقی در صفحۀ وجود حاصل کند، کوتاه است.
اگر اعتباریات دارای وجود و اثر بود، باید هنگام اعتبارات شعریۀ شعرا، جمال معشوقین آنها، در مقابلشان اقماری شده و شموسی می گشتند و سلسله های زلف معشوقین زنجیرهایی می شدند و نرخ زنجیر پایین می آمد و دیگر به طناب احتیاج نبود، در سر هر زنی هزار دسته زنجیر آویخته بود. دیگر دکان کمانداران بسته می شد؛ صیادان، ابروهای کمانی دلبران را به دست می گرفتند. کارخانۀ پیاله بلوری، بسته
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 245 می شد؛ بس که چشمان پیالۀ اعتباری، ارزان بود و ما ابداً در روز چشم باز نمی کردیم؛ چون به واسطۀ اعتبار شعرا، زلف مشکین، ظلمت شب را گسترانده بود. پس این اعتباریات، تصورات اعتباری است که پایۀ وجود آنها جز در عالم اعتبار عقلی نیست.
بلی برای بعضی از اعتبارات به منظور انتظام نظام عالم، اعتباراً اثر قائل شده اند و آنها را موضوع برای احکامی قرار داده اند. و این اعتبارات گاهی اعتبارات شرعیه است و گاهی اعتبارات عقلائیه است. گاهی اعتبارات عقلائیه از طرف شارع امضا شده و موضوع برای احکامی قرار داده شده است. اوامری که روی این اعتبارات آمده یا به همان صورت اعتباریه، تعلق گرفته ـ علی قولٍ ـ و یا اینکه معنای امر به شی ء، حکم به ایجاد اوست.
مثلاً شارع حمد و سوره و سجود و رکوع و تشهد و سلام را معروض یک صورت وحدانی با ترتیب خاصی دیده و در اعتبار، یک وصف کلی و اجتماعی اعتبار نموده است به طوری که اگر اعتبار شارع نبود، این اجزاء در حصول آن صورت هیچ دخالت و تأثیری نداشتند. پس این گونه اعتباریات نه تأثیری نه ترشح اثری نه قدرت بر ایجاد معلولی و نه قابلیت علیت دارد.
بلکه علت و معلول هر دو، از اعتباریات محض می باشند؛ لذا در این گونه چیزها اشکال عدم معقولیت تأثیر شرط متأخر و اینکه شرط از متممات قابلیت مقتضی است پس باید بر معلول مقدم باشد، بی ربط است؛ زیرا اعتبار، مؤونه ای جز اعتبار معتبِر لازم ندارد.
پس به کلی باید احکام و خواص نظام وجودات حقیقیه را از قبیل: «الواحد لا یصدر منه الاّ الواحد و لا یصدر الاّ من الواحد» و لزوم تقدم اجزاء بر معلول و تأخر معلول از علت را از این گونه اعتباریات دور کرد؛ چون آن قواعد، بر اساس میزان خارجیت و فعل و انفعال حقیقی و تأثیر و تأثر واقعی است. پس باید در اصول و فقه باب این گونه احکام را مسدود نمود و اصلاً این گونه اعتبارات از احکام واقعیات حظّ و نصیبی ندارند. هذا کله بالنسبه به مرکبات اعتباریه بود.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 246 و اما در مرکبات حقیقیه: اجزاء نسبت به یکدیگر تفاعل داشته و در فعل و انفعال و قلب و انقلاب و تأثیر و تأثرند، به طوری که هر یک با کمال جدّ و جهد سعی در اعدام صورت عدوّ مقابلش داشته، به گونه ای که بعد از تخاصمهای زیاد و انعدامها و نزاعها و تأثیر و تأثرها و قلب و انقلابات و خرابی صورت هر کدام به واسطۀ این انعدامها وتنافیها و اخذ اثر دیگری، یک دفعه اجزاء کاملاً درصورت یکدیگر محو می شوند؛ زیرا پیوسته باید یک صورتی نقاب جمال ماده باشد و این حقیقت نمی تواند بدون حجاب صورت، زندگی کند. آن صورتهای شخصیه که موجب تمایز عناصر بود، هر کدام به واسطۀ نفوذ و تأثیر در یکدیگر از بین رفته و به محض رفع صورتها، صورت مقتضیه حاصل می گردد.
مثلاً بنابر قول حکمای قدیم: عناصر اربعۀ تحت الارض در اثر فعل و انفعالات در یکدیگر و بخارات ارضیه، بعد از هزاران سال تبخیر و تدفین و تولید بخارات و لُزوجات، عناصر پخته شده و کم کم در یک نقطه از نقاط زمین این بخارات و دخانات و آتش ـ چنانکه متجددین قائلند: زمین اول یک پارچه آتش بوده و از شمس جدا گشته و در میلیون ها فرسخ دور از آفتاب افتاده است، در این فضا و هوا، اقشار و پرده های خاکی به خود گرفته است، ولکن هنوز آتش و حرارت داغ در مرکز آن وجود داشته است ـ قرار گرفته و با آب و خاک تصادف نموده و در یک زمینی تبخیر و تدخین به عمل آمده و به واسطۀ تابش آفتاب به مرور دهور و گذشتن روزها و ماهها و سالها، پختگی حاصل گردد در این بین هر عنصری بر عنصر دیگری غالب شود، مناسب با صورت آن، صورتی در مجموع حاصل خواهد شد ـ مثلاً زرنیخ از غلبۀ عنصر خاک حاصل شده و بعد از تبخیر و تدخین باز به صورت دیگری از معادن درمی آید ـ به طوری که به کلی دیگر آن حقیقت اولیۀ عناصر، از بین رفته و بعد از این قلب و انقلاب و نفوذ و تأثیر، حقیقت دیگری حاصل می گردد.
مثلاً بدن انسان حقیقةً و فعلاً، خاک یا آب یا آتش نیست. بلکه خاک و آتش و آب
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 247 پخته شده اند و اکنون چیز دیگری مانند گوشت و استخوان و موست و اثر هر یک به واسطۀ اینکه به حقیقت باقی نمانده اند، از بین رفته و مرکب فعلاً صورت علی حده به خود گرفته و اثر تازه ای مغایر با آثار اجزاء دارد. چنانکه این معنی در مرکبات حقیقیه معتبر است و معیار تمییز مرکب حقیقی از مرکب اعتباری هم همین است که در مرکب اعتباری اثر مجموع، وراء اثر اجزاء نبوده بلکه اثر هر یک بشخصیته باقی است، منتها به یکدیگر ضمیمه شده و زیاد گشته و قوت گرفته است.
چنانکه سابقاً در مورد اجتماع چند نفر برای بلند کردن سنگی گفتیم و چنانکه در افراد قشون و عسکر گفتیم که: اصل معنای عسکر همان اعتبار صورت اجتماع است و به فرد منحاز، عسکر نمی گویند، ولکن این اعتبار کلیت و ترکیب در قشون، اعتباری است که بیش از اعتبار در مقابل افراد، چیزی وجود ندارد. این است که اثر آن همان اثر مجموع افراد بدون تغایر آثار شخصیه است. ولکن در مرکبات حقیقیه و معادن این طور نیست بلکه اثر آتش، یعنی حرارت و اثر آب یعنی برودت از بین رفته، چنانکه خود آنها از بین رفته اند و فعلاً یاقوت اثری ورای اثر آنها دارد؛ نه سوزنده است نه مبرّد، بلکه اثر دیگری دارد که مفرّح ذات و روح است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 248