ماهیت لا بشرط و دو اعتبار آن
و لا بشرط کان لاثنین نُمی من أوّل قسمٍ و ثانٍ مَقسم
چنانکه بشرط لا دارای دو قسم بود، لا بشرط نیز دو قسم است: یکی لابشرط قسمی است، یعنی لا بشرطیت اعتبار شده است. و دیگری لا بشرط مقسمی است،
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 194 یعنی لابشرطیت اعتبار نشده است؛ چنانکه سابقاً به طور تفصیل گفتیم.
وقتی بخواهند نقشۀ واقع را بیاورند ـ چون ماهیت بذاتها صاحب شؤونی است ـ یکی از شؤون ماهیت این است که موجود شده و در خارج وجود دارد مانند ماهیات موجوده و یکی دیگر از شؤون ماهیت معدوم بودن آن است.اینکه گفتیم عدم از شؤون ماهیت است مقصود این نیست که شیئی باشد و عدم بر او وارد شده باشد بلکه منظور این است که ماهیت به هیچ نحوی حتی به اندازه ای که بتواند عدم را در آغوش بگیرد نیست ـ ولو ماهیت به هر نحوی باشد باز چیزی نیست ـ یعنی بحت ظلمت عدم است.
و این اعتباری است که عقل برای ماهیت نموده است؛ چون عقل در عالم اعتبار می بیند ماهیت هم موجود و هم معدوم می شود، لابشرطیت را اعتبار می کند، یعنی اعتبار می کند که می شود ماهیت موجود شود و می شود معدوم شود، پس عقل با توجه به اصل ماهیت این سه اعتبار را نموده است.
اصل در لابشرط، مقسمی است به طوری که در آن لا بشرطیت هم قید نبوده و ازهمۀ قیود رهاست و همان است که معدوم و موجود می شود و قابلیت موجودیت و معدومیت را داراست، منتها بعد از آنکه این سه حال را در ماهیت دیده اند، در مقام معرفی کردن حالات آن، این سه اعتبار را نموده اند. اصل این مقسم است که با آن بی آلایشی وجود نداشته، ولی در مقامی که مقسم قرار داده می شود، جمال او را درضمن قسمی می بینند. منتها به آن وجودش که در مصباح وجود خود را می نماید نظر نکرده و از وجودش غفلت می نمایند و الاّ محال است مقسم، خود را بدون اینکه در ضمن یکی از اقسامش جای بگیرد، بنمایاند.
والحاصل: در آن تقسیمی که روی مقسم می آید، باید مقسم وجود یافته تا بتوان او را دید، منتها از وجود آن غفلت می شود. اینجاست که چون به این معنی که وجود مقسم مغفول عنه است التفات نشده گفته اند: لابشرط مقسمی نداریم تا در مقابل لابشرط قسمی چیز دیگری باشد و همچنین اشکال شده که لا بشرط قسمی و لابشرط مقسمی یکی است؛ زیرا لا بشرط قسمی با وجود و عدم سازش دارد. ولکن مخفی
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 195 نماند که در لابشرط قسمی لابشرطیت در معتبَر است نه در اعتبار و اعتبار مغفول عنه است. ماهیت با لابشرطیت به طوری که لابشرطیت قید مراد و مقصود باشد، معتبر می شود. از اینجاست که توهم شده: لابشرط قسمی نداریم؛ چون لابشرط به این معنی عین بشرط شی ء است.
ولی این توهم مندفع است؛ زیرا برای ماهیت دو اعتبار است یکی اعتبار بشرط شی ء که همان اعتبار وجود ماهیت است و اما لابشرط قسمی اعتبار قابلیت ماهیت برای وجود و عدم است، وقتی دو اعتبار مغایر شد لابشرط قسمی و بشرط شی ء غیر هم خواهند بود؛ چون اصل مغایرت در اعتبار است.
از این بیانات ما معلوم گشت که این سه اعتباری که برای ماهیت می شود اعتبارات عقلیه بوده و اعتبارات عقلیه محال است در خارج موجود شود؛ چون موجود عالم عقل نمی تواند در عالم طبیعت قدم گذارد. پس هیچ یک از آنها موجود نبوده و آنچه در صفحۀ طبیعت موجود است همان ماهیت لابشرط مقسمی است. و بالجمله: لا بشرط مقسمی و لابشرط قسمی و بشرط لا و بشرط شی ء، انحاء ماهیت است.
و هو بکلّی طبیعی وُصف و کونه من کون قسمیه کُشف
چنانکه بشرط لا دو قسم بود لا بشرط هم دو قسم شده است: لا بشرط مقسمی، مانند مطلق الوجود است که به وجود مطلق منبسط و وجود سعی، و وجود مقید و محدود منقسم می شود.
و ثانی، یعنی لا بشرط مقسمی به کلی طبیعی موصوف و موسوم است. بنابراین کلام در کلی طبیعی واقع می شود که آیا موجود است یا موجود نیست؟ سپس سخن در نحوۀ وجود و کیفیت موجودیت آن واقع می شود.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 196