توضیحی پیرامون ماهیت، ذات و حقیقت
بدان که ماهیت مشتق از «ما هو» است و در جایی گفته می شود که اصل شی ء را و آنچه شی ء از او ترکیب یافته یا آنچه نفس الامریت شی ء ـ ولو مرکب نباشد ـ به اوست، با قطع نظر از اینکه وجود بگیرد یا نگیرد، ملاحظه نموده باشیم.
هویت شی ء در عالم که باعث گشته که آن شی ء غیر اشیاء دیگر باشد ملاحظه شده و به آنچه در صف اشیاء سر استقلال بلند نموده وخودش را به صورت غیریت درآورده و در سلسلۀ اشیاء حاضر شده و اگر نور وجود به آن بتابد به جلوه ای ورای جلوات دیگر اشیاء تجلی می نماید و به آنچه مناط آن است که پردۀ جلوه غیر از جلوات دیگر باشد، ماهیت گویند. ولکن بعد از آنکه جلوه فعلی شده و تجلی جدیدی در عالم در مقابل تجلیات دیگر رخ داد، به آن ذات و حقیقت گفته می شود.
و بالجمله: به اعتبار حقیقتی ماهیت گفته می شود که اگر نور و اشراق و برق وجود بر آن حقیقت بتابد، ورای جلوات حقایق دیگر جلوه می کند. پس اگر آن زمینه در مدّ نظر جلوه نماید ماهیت گفته می شود و اگر شی ء را بعد از آنکه با آن مناط جلوه محقق شد در نظر بگیریم، به آن حقیقت و ذات گویند. پس چون نور وجود بر مناط و بارانداز آن در عنقا تابید، به آن ماهیت گویند و چون بر حقیقت انسانیت ـ یعنی حیوان ناطق ـ در انسان تابید، به آن ذات و حقیقت گویند، ولکن بسا این فرق ملاحظه نشده و هر یک در مقام دیگری استعمال می شود.
و کلّها المعقول ثانیاً یجی
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 165 و همۀ اینها، یعنی ماهیت و ذات و حقیقت، معقول ثانی به اصطلاح فلسفی است؛ چون معقول اول چنانکه سابقاً ذکر شد آن است که عقل آن را انتزاع نماید مثل اینکه از انسان، حیوان ناطق تعقل می شود و اینکه به حیوان ناطق که در جواب ما هو اطلاق می شود ماهیت گفته می شود، عرضی است که بر حیوان ناطق عارض می شود در صورتی که ماهیت جزء حیوان ناطق نیست، یعنی ما بازاء خارجی ندارد والاّ باید در جواب «ما هو؟»، «حیوانٌ ناطق الماهیه» می گفتیم. پس ماهیت عرضی است که عارض گشته و در مقابل ما بازاء خارجی نداشته و بعد از معقول اول تعقل می شود. چنانکه «کلیت» معقول ثانی است؛ زیرا بعد از آنکه اول حیوان ناطق تعقل شد، چون در عقل ملاحظه می کنیم که قابل انطباق بر کثیرین است؛ لذا ثانیاً «کلیت» در عقل عارض می شود سپس ملاحظه نموده اگر بر متفق الحقیقه حمل شد به آن نوع والاّ جنس می گوییم؛ اگرچه نوع و جنس در مرتبۀ ثالثه تعقل می شود ولکن اصطلاحاً به همۀ اینها معقول ثانی می گویند.
و بالجمله: ماهیت و ذات و حقیقت از معقولات ثانیه است. پس ذات و حقیقت هم ذاتی نیست؛ زیرا اگر ذاتی بود لازم بود که گفته شود «الانسان ذات حیوان ناطق» به طوری که ذات در حد و تعریف واقع شود.
و اما اینکه معقول ثانی فلسفی اند، به خاطر این است که ما بازاء خارجی ندارند؛ زیرا چیزی در مقابل حقیقت خارجی و ورای وجود حیوان ناطق نیست، بلکه آنچه در خارج است وجود حیوان ناطق است پس عروض در عقل و اتصاف در خارج است؛ چنانکه سابقاً گفته شد مثلاً «شی ء» که عارض بر زید است زید موضوعی منحاز و شیئیت چیزی غیر از او که ما بازاء داشته باشد و لفظ «شی ء» غیر ذات زید بوده و شی ء عارض بر او شده باشد نیست، بلکه در خارج یک چیز است و آن زید متصف به شیئیت است و این حیثیت صفتی که در مقابل آن چیزی باشد که بر زید عارض شود نیست، بلکه عروض در عقل است.
پس معلوم شد: ذات و حقیقت مانند شی ء است که در خارج چیزی در مقابل آنها
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 166 ورای وجود حیوان ناطق نیست و نیز روشن شد که اینها خارج محمول بوده و همچنین ظاهر گشت که معقول ثانی فلسفی می باشند.
والحاصل: برای ماهیت مطلقه و ذات مطلقه و حقیقت مطلقه ورای ماهیت خاصه ما بازاء خارجی نیست، مثلاً در سواد امری ورای ماهیت خاصه ـ اعنی اللون القابض لنور البصر ـ که محاذی اینها باشد، نیست.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 167