مرجح حدوث نزد متکلمین
در این مقام بحث در این است که بنابر قول متکلمین که این کرۀ مسمّط حادث است لازم می آید در یک برهۀ ممتد و یک زمان موهوم طولانی از اوّلِ غیر متناهی که لا اوّل له خدا بوده لا غیر و بعد از این رشتۀ موهوم ممتد غیر متناهی که لااوّل لاوّله این کره که سطح محدب آن فلک الافلاک و پوست روی آن فلک اطلس و مغز و مرکزش این عالم خاک است، حادث شده است.
حال سؤال می شود که چرا این معلول بعد از آن رشتۀ ممتد موهوم، حادث شد و چه مرجحی بوده که این معلول را از علت باز داشته، تا در این وقت مخصوص موجود گردد؟ با اینکه اوصاف ذاتیه عین ذات بوده و اراده از اوصاف ذات است پس اراده قدیم است، بنابراین چطور می شود ارادۀ ازلی علت عالم باشد ولی معلول بعدها موجود گردد؟
پوشیده نماند که قول به عدمِ انفکاکِ معلولِ حق از حق مستلزم موجَب شدن
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 130
حق نیست؛ چنانکه بعض از متکلمین درس نخوانده وقتی در جایی به عبارات حکما که گفته اند: خدا فاعل موجِب ـ به کسر جیم ـ است و معلول با او در لم یزل بوده است برخورد کرده، دچار اشتباه شده و کلمه را تحریف نموده و موجَب ـ به فتح جیم ـ خوانده و گفته است: حکما قائلند که خدا فاعل موجَب ـ به فتح جیم ـ است.
چون این معنی، یعنی عدم انفکاک معلول از حق، سنگ توهم بر دل ضعفا می کوبد؛ لذا می گوییم: مگر غیر از علم و اراده و قدرت چیز دیگری در مختار بودن فاعل لازم است؟ خیر، بلکه اگر فعل از روی قدرت و علم و اراده سر بزند، این فعل اختیاری بوده و صاحب آن فاعل مختار است.
و نیز می گوییم: اگر موجودی باشد که ازلاً و ابداً بوده و هست و موجود دیگری باشد که فقط چند سال بوده است، آیا موجود بر آنکه ازلاً بوده و ابداً خواهد بود صدق نمی کند ولی بر دیگری که تنها چند سال بوده صادق است؟
و اگر کسی باشد که لا یُعلَّم و لا یُدرَّس و پیش استاد درس نخوانده ولی اسرار کائنات ازلاً پیش او منکشف است و در مقابل او کسی باشد که ده سال درس خوانده و بعد از آنکه جاهل بوده عالم شده است، آیا عالم بر آنکه اول جاهل بوده صدق کرده و بر آنکه از اول عالم بوده صدق نمی کند؟ حاشا و کلاّ، بلکه قِدَم علم او، عالمیت او را تأکید می نماید.
و هکذا قدرت، که اگر وجود و ترک شی ء به یدِ انسان باشد انسان بر آن شی ء قادر است و اما اگر کسی ازلاً قادر بود و لم یزل بازوی قوی قدرت او مستحکم بود و هیچ عجزی در او راه نیافت، قادر بر او صدق نمی کند؟ حاشا و کلاّ، بلکه قِدَم قدرت، قادریت او را تأکید می کند و همچنین ارادۀ قدیم مریدیت صاحب اراده را تأکید می نماید. پس اراده قدیم و قدرت قدیم و علم قدیم است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 131
بنابراین به حکم این مقدمات، معلول هم باید ازلی باشد بدون اینکه موجَبیتی و اضطراری در فاعل لازم آید.
پس معنای قدرت که «لو شاء فعل ولو شاء ترک» است با آن مخالف نیست؛ چون صدق قضیۀ شرطیه با امتناع طرف دیگر و با وجوب طرفین و با امکان طرفین سازش دارد.
البته ما هم می گوییم خلقت عالم مقدور خدا بوده، یعنی «لو شاء فعل ولو شاء ترک الاّ انّه شاء». این است معنای اینکه خدا مرید بوده و اراده نموده است. و چون اراده عین ذات است؛ لذا «شاء و اراد ازلاً» بنابراین ازلی نبودن معلول مستحیل است، پس معلول ازلاً واجب التحقق است.
والحاصل: «خلق الله أزلاً بقدرته الأزلیة الأبدیة، و بإرادته القدیمة القویة الأزلیة، ما شاء الله کان و ما لم یشأ لم یکن، ولکنّ الله شاء أزلاً فکان أزلاً و یستحیل أن لا یکون أزلاً و هو شاء أزلاً و أراد أوّلاً بلا أوّل». پس توهم مندفع شد.
اکنون به اصل بحث باز می گردیم. در گذشته دو بحث بود:
یکی بحث ربط حادث به قدیم بود که چطور ممکن است معلول حادث را به علت قدیم نسبت داد در صورتی که انفکاک معلول از علت تامه محال است؟ زیرا علت انحاء طرق عدم و ابواب نیستی را به روی معلول سد نموده و آن چیزی که تمام راههای عدم به روی او مسدود گشته باشد واجب الوجود می گردد. و اگر تمام جهات عدم سد نشده، پس علت، علت تامه نیست و چون علت اشیاء ارادة الله است و ارادة الله قدیم و ازلی است و حدوث در آن جایز نیست، بنابراین لازم است عالم ازلی باشد.
و بحث دیگر ربط متغیر به ثابت است که چطور ممکن است شی ء متغیری را به شی ء ثابت نسبت دهیم؟
ظاهراً مرحوم حاجی بین دو مقام خلط نموده که در جواب فرموده است: تجدد، ذاتی عالم است و ذاتی معلّل نیست. با اینکه متکلمین این معنی را مسلم دانسته اند که
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 132
بعد از بُعد طویل نامحدود و غیر متناهی این کرۀ مسمّط حادث شده است. بحث در این است که چه مرجحی بوده که در بُعد غیرمتناهی ازلی، این معلول از علت جدا شده و در یک برهۀ مخصوصی موجود شده است؟ چه چیز مرجح موجودیت آن در این برهۀ مخصوص شده است؟ با اینکه به حکمِ امتناعِ انفکاکِ معلول از علت لازم است این عالم ازلاً موجود باشد.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 133