حدوث دهری
دهریٌ أبدا سیّد الأفاضل کذاک سبق العدم المقابل
بسابقیـةٍ لـه فکّیة لکنّ فی السلسلة الطولیة
محقق داماد در یکی از کتابهایش کلامی فرموده و حق هم گفته است: که چنانچه منطق قبل از ارسطو ناپخته بود و ارسطو آن را پخته و تکمیل کرد، حکمت هم قبل از سیّد ناپخته بود و ایشان آن را پخته کردند؛ لذا چنانکه به ارسطو معلم اول گفته اند، به ایشان هم معلم ثالث می گویند.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 69 همان طور که گفتیم، حدوث ذاتی هست، یعنی تمام ممکنات لیسیت ذاتیه داشته و در حین وجود، آن روسیاهی و سواد الوجهی و نقطۀ سودایی در جبین آنهاست و این لیسیت با ایسیت هم مجامع است. و همچنین حدوث زمانی هست، مانند حدوث شیئی که وجودش مسبوق به عدم مقابل است. حدوث سومی هم هست و آن حدوث دهری است که آن را سید افاضل ابداء نموده و گفته است: حدوث دهری مانند حدوث زمانی است؛ زیرا در آن، عدم مقابل با وجود شی ء مطرح است ولی عدم فکّیۀ سابق نه جمعیه که لیسیت ذاتیه جمعاً با وجود عارض بر ذات باشد، ولکن این فکّیه در دهری در سلسلۀ طولیه است نه فکّیه در سلسلۀ عرضیه.
برای فهم مقصود از کلام سیّد، ذکر سه مقدمه لازم است:
مقدمۀ اول اینکه: برای وجود هر موجودی وعایی یا چیزی که جاری مجرای وعاء است، لازم است. وعاء سیالات ـ مانند حرکات و متحرکات ـ زمان است، حال اعم از اینکه زمان بنفسه وعاء باشد؛ چنانچه در حرکات و آنچه وجودش استمراری است زمان وعاء بوده و حرکات منطبق بر زمان است و یا اینکه طرف زمان وعاء باشد؛ چنانکه در آنچه استمراری نیست مانند آنیات و وصولات الی حدود المسافات چنین است.
والحاصل: زمان مثل خط مستمر ممتدی است و هر چه مستمر الوجود و تدریجی الوجود است، با این خط ممتد زمانی انطباق پیدا می کند. و همان طور که در خط فرض می شود که از حصول اتصال وهمی نقطه ها، خط ممتد حاصل می گردد، همچنین در زمان، آنات به منزلۀ نقطه ها که خط ممتد زمانی از آنها تشکیل می شود بوده، بنابراین آنچه در آن استمرار نیست، بر نقطه که طرف زمان است و مستمر الوجود نیست، منطبق می شود.
مخفی نماند که فرمایش حاجی: «و ما کان بنفسه أعم من أن یکون ...» تکرار است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 70 و باز پوشیده نماند که بین حکما اختلاف است که آیا حرکت قطعیه موجود و حرکت توسطیه وهمی است، یا بالعکس و یا هر دو موجود است. مثلاً کبوتری که از اول حیاط پرواز می کند، خطی از حرکت او تشکیل می یابد که به مجموع آن خط حرکت قطعیه گویند و به روحی که آن را تشکیل می دهد حرکت توسطیه گویند، یعنی خود کبوتر مانند نقطه ای است که حرکت کند، البته خط از حرکت نقطه تولید می شود.
والحاصل: راسم زمان، حرکت و چرخش فلک الافلاک است؛ اگر چه فلک را حرکت نیست؛ چون حرکت آن است که شی ء از وضعی به وضعی منتقل شود و حال آنکه فلک الافلاک ثابت و حرکتش کروی است؛ مانند چرخی که دور خودش بگردد. آنچه در جوف این کره است زمانی و آنچه خارج از آن و محیط بر اوست خارج از زمان است؛ چون فرضاً محیط بر فلک الافلاک است. و زمان از حرکت فلک الافلاک به دست می آید و خود زمان و زمانیات محاط عالمی است که آن عالمِ مفارقات نوریه است، یعنی آنچه از ماده و مدت متبرّی و همچنین تعلق به ماده نداشته و از صورت هم عاری است. به عالمی که عالم این مفارقات نوریه است، عالم دهر گویند. و آن عالم بسیط و مجرد از کمّیات و اتصال و سیلان است و به منزلۀ وعاء برای این مفارقات است و نسبتش به زمانیات و عالم طبیعت، مانند نسبت روح به جسد است که دست به هر جایی از جسد بگذاری روح است.
و باز برای غیر مفارقات نوریه، یعنی اسماء و صفات الهی عالمی محیط به عالم دهر است و آنچه جاری مجرای وعاء برای این صفات و اسماء است، عالم سرمد است.
مقدمۀ دوم اینکه: برای وجود دو سلسلۀ طولیه و عرضیه است:
سلسلۀ عرضیه آن است که بین وجودات آن سلسله علیت و معلولیت نیست، مانند وجودات عالم طبیعت نسبت به یکدیگر و یا وجودات عالم جبروت نسبت به
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 71
یکدیگر. و سلسلۀ طولیه آن است که سلسله ای به یک معنی علت سلسلۀ دیگر باشد.
وشرح این مجمل آنکه: مبدأ سلسلۀ نزولی را مرتبه ای از وجود که لا رسم و لا اسم له و صرف الغیب و مرتبۀ غیب الغیوب و غیب مکنون و غیب مصون است ـ که آن حقیقة الوجود است ـ به حساب نمی آورند. بلکه مبدأ سلسلۀ نزولی را «الوجود الجامع لجمیع الاسماء الحسنی و الصفات العلیا» که منبع فیض مقدس و نور منبسط است به حساب می آورند. تجلیات انوار از این عالم شروع شده و این عالم را عالم لاهوت گویند. و این عالم به یک معنی علت عالمی است که وجودات آن وجودات مادی نبوده و تعلق به ماده نداشته و ماده موضوع آنها نبوده و در تکوّن حالت انتظاریه ندارند و این عالم را عالم جبروت گویند؛ زیرا در وجودات آن تمام نقصها جبران شده است.
بعد از این عالم، عالم نفوس است که به آن عالم ملکوت گویند که عاری از ماده ولی متعلق به آن است. این عالم ملکوتِ نفوس کلیه بوده که به آن ملکوت اعلی گویند و دارای مُثُل معلّقه ای است که عاری از ماده ولکن دارای صورت می باشد.
بعد از این عالم، عالم شهود و حضور، یعنی عالم طبیعت و عالم ناسوت است و در آخرین درجۀ این عالم، هیولی است که صرف القوه و وجود ضعیف است که می توان گفت مقبض نور وجود بوده و در حاشیۀ وجود واقع شده است و از آنجا سلسلۀ صعود شروع شده و رو به مبدأ می گذارد؛ جماد و معدن و نبات و حیوان و انسان ـ با آن مراتب پنجگانۀ انسانی ـ به مبدأ ختم می شود.
مقدمۀ سوم اینکه: عدم در احکام خود تابع احکام وجود است، مثلاً عدم در وحدت وکثرت وثبات و سیلان و وعاء تابع احکام وجود است. همان طوری که در منطق قضایای سالبه به حملیه و متصله نامگذاری می شود، با اینکه در قضیۀ سلبیه سلب الحمل و سلب الاتصال است، منتها این تسمیه به واسطۀ قیاس به موجبه و به طفیل آن و با عنایت به اوست، همچنین عدم نیز مانند وجود دارای اقسامی است.
بنابراین: عدم نیز به زمانی و دهری و سرمدی تقسیم می گردد و راسم اعدام در اذهان، فقدان هر مرتبه ای از وجود است نسبت به مرتبۀ دیگری که در موجودات
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 72
عرضیه است. مثلاً زید، فقد وجودِ عمرو است و سیاهی فقد وجود سفیدی است، نه اینکه زید و یا سیاهی مصداق عدم عمرو و عدم سفیدی باشد تا زید و سیاهی مرکب از اعدام باشند، بلکه وجود زید خود زید است نه عدم عمرو، و وجود سیاهی خود سیاهی است نه عدم سفیدی؛ زیرا عدم با قطع نظر از وجود، ظلمت بحت و عالمِ هیچ و پوچ است. بنابراین زید مصداق عدم عمرو نیست، بلکه مصدوق علیه عدم عمرو است؛ چون بین مصداق و مصدوق علیه فرق است.
به این بیان که: اگر کلی طبیعی تحقق پیدا نموده و حدود و تشخص مخصوصی به خود بگیرد به آن مصداق کلی طبیعی گویند، ولکن در بعضی از موارد حقیقت شی ء به یک تکّه از وجود محدود نمی شود که آن تکّه از وجود مصداق آن کلی طبیعی باشد، منتها با ملاحظۀ تسامحی بر آن اطلاق مصداق می نماییم، مثل اینکه به زید ابیض می گوییم و حال آنکه ابیض ذات بیاض است نه زید، بلکه زید مصدوق علیه است؛ چون بیاض را در ضمن او دیده و با ملاحظۀ اتحاد زید با بیاض به زید ابیض گفته ایم.
و بالجمله: راسم عدم در اذهان فقد هر مرتبه از وجود است نسبت به مرتبۀ دیگری که در وجودات عرضیه است. و راسم اعدام در سلسلۀ طولیه فقد سلسلۀ دانی نسبت به کمال سلسلۀ وجودات عالی است ولکن وجود عالی فاقد وجود دانی نیست؛ چون معطی کمال وجود دانی است و معطی شی ء فاقد شی ء نیست. پس وجود دانی فاقد کمالات وجود عالی و وجود عالی جامع کمالات وجود دانی و فاقد فقدانات و نقصانات اوست.
بعد از تمهید این مقدمات می گوییم: در مورد زمان که وعاء موجودات عالم طبیعت و شهود است و زمانیات یعنی موجوداتی که منطبق بر زمان ـ خط ممتد متشکل از نقاط آنات ـ است، هر وجودی که قبل از وجود دیگر منطبق بر این رشتۀ طولانی باشد و هر وجودی که در محاذی قسمت دیگری از زمان قرار گرفته باشد، مثل اینکه وجود پدر بیست سال منطبق بر زمان بوده و وجود پسر بیست سال بعد از او منطبق بوده و اینها از یکدیگر فک بالزمان داشته و عدم پسر در زمان انطباق پدر بوده
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 73
البته به نحو عدم مقابل نه عدم مجامع، وجود یکی راسم عدم دیگری است همچنین خود زمان مثلاً راسم عدم زمان قبل است چنانکه بعد خواهد آمد.
والحاصل: اگر حدقۀ چشم را بزرگ نموده و از این عالم خارج شده و از بیرون نگاهی به این عالم بیاندازی و مجموع زمانیات و زمان را زیر پا گذاری، می بینی که این عالم شهود، عدم و یا راسم عدم و فاقد کمالات عالم ملکوت، که وعاء آن دهر است می باشد.
و همچنین اگر حدقۀ چشم را بزرگ تر نموده و پر و بالی بزنی و در کنگرۀ عالم سرمدی بنشینی و کرۀ عالم دهر را زیر پا گذاری، باز می بینی که عالم دهر راسم این عالم سرمد است. و اگر از عالم سرمد ترقی نموده و به جایی برسی که خاموش کنندۀ حواس است، عالم غیب الغیوب است که هیچ دارای نقصان نبوده، بلکه کمال صرف و نور حقیقی است.
و بالجمله: چنانکه در زمانیات گفتیم که هر قطعه از زمان راسم عدم قطعۀ دیگر است، عالم همانند یک شب و روز است که دارای دو قوس نزولی و صعودی است و نیّرِ نور حقیقی، این کره و مدار فلک عالم را گردش داده و در حاقّ و بواطن این عالم، نور منبسط نموده و از اشعۀ پرتو این نیّر نور حقیقی است که اعماق اشیاء نورانی شده است. خلاصه این عالم بتمامه یک شب و روز است؛ چنانکه روز و شب از گردش شمس به وجود می آید اگر شمس حجاب غروب و نقاب افول را دور کند و حجاب و ستر غروب بر سر نیندازد، هرگز شب محقق نمی شود و اگر کشف قناع غروب نکرده و طلوع ننماید روز نخواهد بود، همچنین در عالم تا نیّر نور حقیقی تحت حجاب کثرت است لیل است و این ماهیات حاجبه با اینکه مرده اند، زنده از آن نیّر نور حقیقی می باشند ولکن فعلاً در دیدۀ غیر حق بین سراب ماهیات لمعات و اشعات دارد و شب ظلمانی پیداست و این اظلال جلوی چشم را گرفته صاحب ظلّ را نمی بینیم.
خوشا به حال آنان که در این عالم شهود، عینک دوست شناسی و حق بین دارند و از طبیعت مرده و زنده، به حی ربوبی گرویده اند و این شب را به پایان رسانیده و طلوع
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 74
نیّر نور حقیقی را دیده اند؛ چنانکه ابراهیم خلیل افول این نورنماها را دید «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ الْلَّیْلُ ...».
وبالجمله: این یک شب به آخر نرسد تا اینکه نیّر در وسط صرف الوجودی حجاب غروب را کنار زده و همۀ اظلال را محو و ناپیدا نموده و همۀ تعینات را منمحی و هیچ و پوچ گردانیده و عالم سیر خود را تمام نماید «إنَّا لِلّٰهِ وَ اِنَّا اِلَیْهِ رَاجِعُونَ».
اجمال قول محقق داماد اینکه: برای هر وجودی وعاء یا چیزی نازل منزلۀ وعاء است و قناع از روی این اجمال به بیان کیفیت سلسله و نظام وجود موجودات برداشته می شود. این است که گفته می شود: وجود صرف بصرافته با قطع نظر از خودنمایی، تجلی غیب است و او را اسمی و رسمی نیست و این مرتبه را مرتبۀ غیب الغیوبی و مرتبۀ غیب مطلق گویند. و در این مرتبه نه وعایی است و نه چیزی نازل منزلۀ وعاء و اصلاً قابل اشاره نیست و پایین تر از این عالم غیب، عالم تجلیات و عالم اسماء است که عالم نمایش و همچنین مبدأ قوس نزولی، از این عالم شروع می شود.
و خداوند تبارک و تعالی را اسمائی است که عالم شهود و غیب و عقول و مجردات و نفوس و اجسام و کل ماکان، در تحت این اسماء اداره می شوند. بعضی از این اسماء محیط بر بعضی و بعضی محاط بعضی دیگر می باشد و کلمۀ جامع و محیط و اسم اعلی که محیط بر همۀ اسماء و تمام عالم است کلمۀ مبارکۀ «الله» و «رحمن» و «أوّل» و «آخر» و «ظاهر» و «باطن» است که به بعضی ازآنها در این آیۀ «هُوَ الْأوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ» و به بعضی دیگر در آخر سورۀ مبارکۀ حشر اشاره شده است: «هُوَ اللّٰهُ الَّذِی لاَ إلَهَ إلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلاَمُ الْمُؤمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللّٰهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ * هُوَ اللّٰهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأسْمَاءُ
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 75
الْحُسْنَی یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمـٰوَاتِ وَ الْأرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ».
و بالجمله: این اول مرتبۀ ظهور از مرتبۀ اسماء است و بعضی از این اسماء محیط هستند مانند اسم سرمد که احاطه بر تمام اسماء دارد؛ چون تمام اسماء سرمدند «لا أوّل لأوّله و لا آخر لآخره» عالم سرمدی، قادر سرمدی، قاهر سرمدی، رحیم سرمدی، کریم سرمدی، غنی سرمدی.
خلاصه: این عالم سرمد بإحاطته الکلیه بر تمام عوالم مبتدعات و مخترعات و کائنات و بر تمام کرۀ وجودی محیط است.
و بعد از عالم غیب الغیوب و غیب مکنون و غیب مصون و غیب مطلق یعنی صرف الوجودی که «لا اسم و لا رسم له و لایمکن الاشارة الیه» مرتبۀ ثانیه ای است که به آن عالم اسماء و عالم تجلی و عالم لاهوت گویند. سپس عالم جبروت است، یعنی عقول کلیه که تجرد از ماده و صورت داشته و کاملند و قرب به مبدأ دارند. اینکه به آنها عالم جبروت گویند یا به خاطر این است که خداوند متعال نقایص آنها را جبران فرموده و یا به جهت این است که آنها نقایص مرتبۀ مادون خود را جبران می نمایند.
بعد از این عالم، عالم ملکوت است و عالم ملکوت اعلی، عالم نفوس کلیه است و عالم ملکوت اسفل، مُثُل معلّقه است، بنابر اختلافی که در آن هست، بعضی آن را عالم مثال خوانند و بعضی عالم معلّقه و بعضی ارباب انواع و بعضی مُثُل افلاطونیه گویند. و عالم شهادت این عالم حضور است که فلک الافلاک محیط آن و مرکز آن را زمین دانند که آخر مرتبۀ نزول و ظلّ الاظلال و حاشیۀ عدم و آخر نور وجود است و دور حرکت این فلک الافلاک زمان و آنچه داخل این کره است زمانی است.
اگر حدقۀ چشم را بزرگ گردانی و بر روی این کره نشسته و از زمان و زمانیات خارج شوی، عالم عقول ومجردات را می بینی که محیط برعالم ناسوت است و زمان و زمانیات با مجموع این کره محاط آن بوده، که آن عالم دهر است، پس عالم دهر محیط بر عالم زمان است. و چنانکه زمان، روح زمانیات و محیط بر موجودات زمانیه بوده،
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 76 دهر، محیط بر این عالم و روح زمان می باشد. و اگر از این عالم هم پرواز نموده و در عالم سرمد که عالم اسماء و عالم لاهوت است نشینی، می بینی که عالم لاهوت روح عالم دهر بوده و دهر و موجودات دهریه در سرمد واقعند.
و الحاصل: از این بیانات ظاهر شد که عالم سرمد، به منزلۀ وعاء برای کل عوالم است و همچنین روشن شد که عالم دارای یک سلسلۀ عرضیه است و نیز دارای یک سلسلۀ طولیه که از لاهوت شروع شده و در قوس نزولی به ناسوت ختم می شود.
و اما مقدمۀ دیگری که ذکر آن لازم است این است که: احکام عدم، تابع احکام وجود است و الاّ عدم چیزی نیست تا دارای حکم باشد. پس عدم در اتصاف به وحدت وکثرت وثبات و سیلان تابع وجود است، مثلاً وحدت وجود را در نظر گرفته و آن گاه به خاطر قیاس به او، عدم آن را واحد خوانند، در کثرت هم چنین است. و نیز اگر وجود ممتد و مستمر و صاحب سیلانی باشد، با عنایت به سیلان وجود، عدم چنین شیئی را به سیلان متصف می نمایند.
بنابراین: عدم نیز زمانی و دهری و سرمدی است و چون عدم بحت و صرف است، اگر بگوییم: زید عدم عمرو است مجاز خواهد بود؛ زیرا عدم چیزی نیست تا در وجود زید محقق شود و زید حقیقةً مصداق عدم عمرو شود، بلکه وجود هر چیزی به وجود خود آن چیز است لاغیر، بلی می توان به وجود زید بالمجاز و العنایه، عدم عمرو گفت؛ چون راسم عدم عمرو در ذهن، وجود زید است. پس بالعرض و المجاز وجود زید، عدم عمرو است چون وجود زید راسم عدم عمرو است.
والحاصل: چنانکه وجود هر قطعه ای از سلسلۀ عرضیه راسم عدم قطعۀ دیگر است، همین طور هر مرتبه ای از سلسلۀ طولیۀ موجودات راسم عدم مرتبۀ دیگری است. بنابراین: عالم ناسوت و ملکوت مثلاً، مسبوق الوجود به عدم دهری است و هکذا عالم دهر، مسبوق الوجود به عدم سرمدی است، و چنانکه در سلسلۀ عرضیه وجود زید واقعاً فاقد وجود عمرو است و این عدمیت عمرو و وجود زید واقعیت داشته و صرف اعتبار نیست، همچنین عدم عالم ملکوت در عالم دهر واقعیت دارد و
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 77
هکذا. پس تمام اوعیۀ وجودات سلسله، وعاء برای عدم سلسلۀ تالیۀ آن می باشد.
همان طور که در این عالم ناسوت، مقادیر حرکات دوریه، ازمنه است و خورشید طبق گردش فلک طلوع و غروب نموده و شب و روز را تشکیل می دهد و زمان مستمر است، همچنین باید تمام عالم را یک کرۀ بزرگ دانست که نیّر نور حقیقی به ذات انور نوربخش خود در دار فلک وجودات، این عالم را در دو قوس نزول و صعود سیر نموده و تمام عالم از ازل تا ابد برای او یک شب و روز است. خوشا به حال آنان که به روز رسیده و یا از اول، تاریکی شب مظلم را ندیده و همیشه در مطلع فجر، دیدۀ آنها زمینۀ افق را سپید دیده است؛ چنانکه فرمود: «وَکَذَلِکَ نُرِی إبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمـٰوَاتِ وَالْأرْضِ» «سَلاَمٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ». نمی دانیم آیا ما از این ظلمت شب می رهیم یا نه؟ ان شاء الله در قیامت کبری دیگر این شب به پایان رسیده و نور جمال، هر ظلمتی را از میان برداشته و نیّر نور حقیقی از پس ابرها بیرون آمده و حجاب سحاب را از صفحۀ وجود برمی دارد. «هُوَ الْأوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ» «کُلُّ شَیْ ءٍ هَالِکٌ إلاَّ وَجْهَهُ»«إنَّا لِلّٰهِ وَ إنَّا إلَیْهِ رَاجِعُونَ».
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 78