تعریف ماهیت و بعضی از احکام آن
ما قیل فی جواب ما الحقیقة مهیة و الذاتُ و الحقیقة
هنگامی که انسان در عالم چشم باز می کند، مادامی که توجه اجمالی به سوی اشیاء نداشته باشد و در غفلت صرف باشد، هرگز برای او علم تفصیلی رخ نخواهد داد، توجه لازم است تا اینکه انسان در صدد علم برآید.
اول تکانی که به انسان خواب آلود وارد شده و توجه او را به سوی شی ء جلب می نماید، قرع سمع وی به واسطۀ نام اشیاء است. وقتی انسان نامی شنید، هراسناک شده و اول درصدد طلب شرح حال آن نام برمی آید که آن نام از نامهای کدام مقوله از مقولاتی است که او آنها را می شناسد.
بعد که شرح حال نام را دانست که نام کدام چیز از چیزهایی است که او مقولات آنها را می داند؛ به اینکه اسم بی مسمّی نیست، پی خواهد برد.
مخفی نماند که فرق تعریف لفظی با شرح الاسم این است که: در تعریف لفظی ابداً شرحی نیست بلکه تبدیل لفظی به لفظی است؛ چنانکه کسی که در علم اللغه درصدد ترجمۀ لغت عربی به لغت فارسی است می گوید: ماء یعنی آب و لفظ ماء در عربی درمقابل لفظ آب در فارسی است بدون اینکه به معنی توجه استقلالی داشته باشد و اما شرح الاسم شمّه ای از تعریف معنی است.
والحاصل: پرسش اول، معنای اسمی است که شنیده شده است.
بعد از دانستن معنی، شخص درصدد این برمی آید که آیا معنی موجود است یا نه؟
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 158 لذا از هلیت بسیطه اش سؤال می نماید؛ چون تا وجود آن را نداند نوبت به دانستن حقیقت آن نمی رسد. بعد از سؤال از وجود، اگر پاسخ منفی باشد سؤال منقطع می گردد و اگر مثبت باشد، به اینکه حقیقت آن را بشناسد علاقه مند می شود؛ لذا سؤال می کند: «ما هو فی ذاته؟» که با «ما»ی حقیقیه از ماهیت آن سؤال می کند.
بعد از شناختن حقیقت در صدد شناسایی عوارض ذاتیۀ آن برمی آید و لذا در مقام سؤال از هلیت مرکبۀ آن برمی آید.
از اینجا معلوم شد تعانق دو «ما» با دو «هل» که دو به دو با هم معانقه می کنند، مانند این است که از انگشتان دو دست شبکه تشکیل داده شود؛ به این صورت که اول «ما»ی شارحه، دوم هل بسیطه، سوم «ما»ی حقیقیه، چهارم هل مرکبه.
بعد از سؤال از عوارض، در مقام ثبوت سؤال می شود که به چه علتی این عوارض بر آن حقیقت عارض گشته اند که این «لِمَ»ی ثبوت است.
و بعد «لِمَ»ی اثبات است که با آن از برهان و دلیل بر اثبات عوارض سؤال می شود که چه برهانی بر اثبات این عوارض برای آن معروض است؟
و این شش مطلب است که در تمام علوم از یکی از آنها بحث می شود. مثلاً در علم اعلی، یعنی علم فلسفه از وجود، یعنی از هل بسیطه سخن به میان می آید که موضوع سایر علوم است.
ثمّ اعلم: اینکه گفته اند راجع به وجود الله صحبت نکنید و فکر کردن در آن جایز نیست، معنای آن این نیست که به همان عقیدۀ عامیانه ای که از مادر گرفته شده است باید قناعت نمود و همین که در قلب یک عقیدۀ صوری بر اینکه خدایی هست، پیدا شود کافی است و دیگر نباید در مقام تفتیش مبدأ برای این عالم برآمد. گرچه آن عقیدۀ صوری کافی است ولکن یار ما آن زشت که از ترس زشت رویی التماس کند که در مقام تفتیش بر نیایید نیست، بلکه کل الجمال است به زیبایی وجود و صرف الکمال است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 159 بلکه معنای «تفکّروا فی خلق الله و لاتفکّروا فی الله» این است که: چون ذات او صرف الوجود است و الوجود بسیط بصرف البساطه و تعریف ذات شی ء در صورتی ممکن است که شی ء دارای جنس و فصل باشد و الوجود لا جنس له و لافصل له؛ زیرا جنس مورد شرکت است و در عالم چیزی غیر وجود نیست تا با او در چیزی شریک باشد و الوجود مساوق مع الوحده، و فصل برای تمییز است و در صفحۀ وجود چیزی غیر وجود نیست تا تمییز لازم داشته باشد، بنابراین تعریف وجود ممکن نیست. و در عین حال در اعلی مرتبۀ تجلی است و در منظر و مسمع هر چیزی واقع شده است.
پس «لاتفکّروا فی ذات الله» نهی شرعی نیست، بلکه نهی ارشادی است به اینکه عقل زحمت بیهوده نکشد که برای او به معرفت حقیقت وجود راهی نیست و مقام حقیقت وجود، اعلی است از اینکه عقل به او احاطه پیدا کند، بلکه او محیط بر همۀ اشیاء است «وَاللّٰهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِیطٌ».
خوب رویان گشاده رو باشند تو که رو بسته ای مگر زشتی
خوب روی ما، روی نبسته است، بلکه چشم ما به نور اشعۀ جمال او بسته شده است.
و بالجمله: تفوّه به این معنی، که تفکر فی ذات الله منهی است سزاوار نبوده، بلکه در اخبار حثّ و ترغیب به معرفة الله شده است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. ۱)صفحه 160