کتاب مواریث (ارث)
دوم: در موانع ارث
اول: کفر به اقسامش
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

اول: کفر به اقسامش

اول: کفر به اقسامش

‏خواه اصلی باشد یا از روی ارتداد، پس کافر؛ اگرچه نزدیک باشد، از مسلمان ارث‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 393

‏نمی برد و ارث مسلمان به مسلمان اختصاص دارد؛ اگرچه دور باشد. بنا بر این اگر میت‏‎ ‎‏مسلمان، پسر کافری داشته باشد، از او ارث نمی برد ولو این که به جز امام ‏‏علیه السلام‏‏ قرابتی ـ چه‏‎ ‎‏نسبی و چه سببی ـ نداشته باشد؛ پس ارث او به امام  ‏‏علیه السلام‏‏اختصاص پیدا می کند؛ نه به‏‎ ‎‏پسرش که کافر است.‏

مسأله 1 ـ ‏اگر کافر ـ چه اصلی باشد و چه مرتد فطری یا ملی ـ بمیرد و دارای وارث‏‎ ‎‏مسلمان و کافر باشد، مسلمان، ارث او را می برد، چنان که گذشت. و اگر وارث مسلمان‏‎ ‎‏نداشته باشد، بلکه همۀ ورثۀ او کافر باشند، طبق قواعد ارث، از او ارث می برند، مگر این که‏‎ ‎‏میّت کافر، مرتد فطری یا ملی باشد که ارثیۀ او مال امام  ‏‏علیه السلام‏‏است، نه ورثۀ کافرش.‏

مسأله 2 ـ ‏اگر میت، مسلمان یا مرتد فطری یا ملی باشد و وارثی به جز زوج و امام ‏‏علیه السلام‏‎ ‎‏نداشته باشد، ارث او مال زوج است، نه امام  ‏‏علیه السلام‏‏. و اگر وارث او منحصر به زوجه و‏‎ ‎‏امام ‏‏علیه السلام‏‏باشد، ربع ترکۀ او مال زوجه و بقیه مال امام  ‏‏علیه السلام‏‏است.‏

مسأله 3 ـ ‏اگر مسلمان یا کافری بمیرد و دارای وارث کافر و وارث مسلمان ـ غیر از‏‎ ‎‏امام ‏‏علیه السلام‏‏ـ باشد و وارث کافر او بعد از مرگ او اسلام بیاورد، چنانچه وارث مسلمان او یک‏‎ ‎‏نفر باشد ارث اختصاص به او پیدا می کند و اسلام برای کسی که مسلمان شده نفعی ندارد.‏‎ ‎‏البته اگر آن یک نفر، زوجه باشد، اسلام کسی که قبل از تقسیم ترکه ـ بین زوجه و امام ‏‏علیه السلام‏‏ یا‏‎ ‎‏نایب او ـ اسلام آورده نتیجه بخش است. و اگر وارث مسلمان او متعدد باشد پس اگر‏‎ ‎‏اسلام کسی که اسلام آورده بعد از تقسیم ارث باشد، اسلامش نفعی ندارد و اما اگر قبل از‏‎ ‎‏تقسیم باشد پس در صورتی که در طبقه با آن ها مساوی باشد با آنان در ارث شریک‏‎ ‎‏می باشد و اگر بر آنان مقدم باشد اختصاص به او پیدا می کند و مانع آن ها می شود، مانند‏‎ ‎‏این که او پسر میت و آن ها برادر میت باشند.‏

مسأله 4 ـ ‏اگر وارث بعد از آن که بخشی از ترکه تقسیم شده و بخشی تقسیم نشده‏‎ ‎‏اسلام بیاورد، احوط (وجوبی) مصالحه است.‏

مسأله 5 ـ ‏اگر مسلمانی که دارای ورثۀ کافر است و بین آن ها وارث مسلمانی نیست‏‎ ‎‏بمیرد، پس بعضی از آن ها بعد از مرگ او مسلمان شود، ارث مختص او می باشد و بقیه و‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 394

‏امام  ‏‏علیه السلام‏‏ از او ارث نمی برند. و همچنین است حال اگر مرتدی بمیرد و ورثۀ کافری به جا‏‎ ‎‏بگذارد و بعد از مرگ او بعضی از آن ها مسلمان شود.‏

مسأله 6 ـ ‏اگر کافر اصلی بمیرد و ورّاث کافری که بین آن ها مسلمان نیست به جا‏‎ ‎‏بگذارد، پس بعد از مرگ او بعضی از آن ها اسلام بیاورد ظاهر آن است که اسلام او اثری‏‎ ‎‏ندارد و حکم مانند قبل از اسلام او است؛ پس در صورتی که طبقه اش مقدم باشد، ارث‏‎ ‎‏مختص او است و اگر طبقه اش مؤخر است اختصاص به غیر او دارد و در صورت‏‎ ‎‏مساوات، با آن ها شریک می باشد. و احتمال دارد که در صورت آخری مشارکت او با بقیه‏‎ ‎‏در موردی باشد که اسلام او بعد از تقسیم ترکه بین او و بین آن ها باشد؛ و اما اگر قبل از‏‎ ‎‏تقسیم باشد، ارث مختص او می شود. و همچنین اختصاص ارث به طبقۀ سابق در صورت‏‎ ‎‏دوم در جایی است که کسی که در طبقۀ سابق است یکی باشد یا اگر متعدد است اسلام‏‎ ‎‏کسی که اسلام آورده بعد از تقسیم ترکه بین آن ها بوده باشد؛ و اما اگر اسلام او قبل از‏‎ ‎‏تقسیم باشد، ارث مختص او است.‏

مسأله 7 ـ ‏منظور از مسلمان و کافر ـ چه وارث باشد و چه مورّث، چه حاجب باشد و‏‎ ‎‏چه محجوب ـ اعم از این است که کافر یا مسلمان حقیقی و مستقل باشد، یا این که کافر و‏‎ ‎‏مسلمان حکمی و تبعی باشد؛ پس هر بچه ای که در حال انعقاد نطفه اش یکی از پدر و‏‎ ‎‏مادرش مسلمان باشند، حکماً و تبعاً مسلمان است، پس حکم مسلمان به او ملحق‏‎ ‎‏می شود. و اگر متبوع او بعد از آن مرتد شود، بچه در ارتداد عارضی تابع او نمی باشد. البته‏‎ ‎‏اگر یکی از پدر و مادر بچه قبل از بلوغش ـ بعد از آن که در وقت انعقاد نطفۀ او کافر‏‎ ‎‏بوده اند ـ اسلام بیاورد، در اسلام تابع او می شود. و هر بچه ای که پدر و مادرش با هم در‏‎ ‎‏وقت انعقاد نطفۀ او کافر باشند ـ چه هر دو کافر اصلی باشند یا هر دو مرتد باشند یا‏‎ ‎‏مختلف باشند ـ در حکم کافر است تا این که یکی از آن ها قبل از بلوغ او مسلمان شوند یا‏‎ ‎‏بعد از بلوغ، خود بچه اسلام بیاورد؛ بنا بر این اگر کافری بمیرد و فرزندان کافر و بچه هایی‏‎ ‎‏از برادر مسلمان یا خواهر مسلمانش داشته باشد، این بچه ها از او ارث می برند؛ نه فرزندان‏‎ ‎‏خودش. و اگر پسر کافری داشته باشد و از پسر مسلمانش هم بچه ای داشته باشد، این بچه‏‎ ‎‏از او ارث می برد نه پسر خودش. و اگر مسلمانی بمیرد و بچه ای داشته باشد، سپس این‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 395

‏بچه بمیرد و در تمام طبقه ها وارث مسلمانی نداشته باشد، وارث او امام  ‏‏علیه السلام‏‏ می باشد،‏‎ ‎‏چنان که حال همین است در میت مسلمان (زیرا طفل مسلمان در حکم مسلمان است). و‏‎ ‎‏اگر بچه ای که پدر و مادرش کافرند بمیرد و دارای مال باشد و تمامی ورثه اش کافر باشند،‏‎ ‎‏این کافرها طبق آنچه که خداوند واجب کرده است از او ارث می برند و امام  ‏‏علیه السلام‏‏ارث‏‎ ‎‏نمی برد. این در صورتی است که پدر و مادرش هر دو کافر اصلی باشند و اما اگر هر دو‏‎ ‎‏مرتد باشند آیا این بچه، حکم کفر ارتدادی را دارد تا این که امام  ‏‏علیه السلام‏‏وارث او باشد یا حکم‏‎ ‎‏کافر اصلی را دارد تا این که ورثۀ کافرش از او ارث ببرند؟ دو وجه است که دومی آن ها‏‎ ‎‏خالی از قوت نیست. و در جریان حکم تابعیت، در آنچه که گذشت، در جده تأمل است و‏‎ ‎‏همچنین است در جد با وجود پدر کافر، اگرچه جریان آن در جد مطلقا خالی از‏‎ ‎‏وجه نمی باشد.‏

مسأله 8 ـ‏ مسلمان ها از همدیگر ارث می برند اگرچه در مذاهب و اصول و اعتقادات‏‎ ‎‏اختلاف داشته باشند، پس اهل حق آنان از اهل باطل آن ها و برعکس؛ و اهل باطل آنان از اهل‏‎ ‎‏باطل آن ها ارث می برند. البته غلات که محکوم به کفر می باشند و خوارج و ناصبی ها و کسی که‏‎ ‎‏بعضی از ضروریات دین را با توجه انکار نماید و ملتزم به لوازم انکار باشد، کافر یا در‏‎ ‎‏حکم کافر می باشند، پس مسلمان از آن ها ارث می برد و آن ها از مسلمان ارث نمی برند.‏

مسأله 9 ـ ‏کفار از همدیگر ارث می برند اگرچه در ملل و نحل، اختلاف داشته باشند؛‏‎ ‎‏پس نصرانی از یهودی ارث می برد و بر عکس، بلکه شخص حربی از ذمّی ارث می برد و‏‎ ‎‏بر عکس، لیکن در ارث بردن بعضی از آن ها از بعضی، نبود وارث مسلمان، شرط است‏‎ ‎‏چنان که گذشت.‏

مسأله 10 ـ ‏مرتد ـ و او کسی است که از اسلام خارج شده و کفر اختیار نموده است ـ بر‏‎ ‎‏دو قسم است: فطری و ملی؛ مرتد فطری کسی است که یکی از پدر و مادرش در حال‏‎ ‎‏انعقاد نطفۀ او، مسلمان باشند، سپس بعد از بلوغش اظهار اسلام نماید و پس از آن از‏‎ ‎‏اسلام خارج شود. و مرتد ملی کسی است که پدر و مادرش در حال انعقاد نطفۀ او کافر‏‎ ‎‏باشند سپس بعد از بلوغ اظهار کفر نماید، پس کافر اصلی شود و پس از آن اسلام بیاورد‏‎ ‎‏سپس به کفر برگردد، مانند نصرانی اصلی که اسلام بیاورد سپس مثلاً به نصرانیتش برگردد.‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 396

‏پس مرتد فطری اگر مرد باشد زوجه اش از او جدا می شود و نکاحش ـ بدون طلاق ـ‏‎ ‎‏منفسخ می شود و عده وفات می گیرد، سپس اگر بخواهد (با شخص دیگری) ازدواج‏‎ ‎‏می کند. و اموال او که در وقت ارتداد مال او بوده، بعد از ادای دیون او، مانند میت، بین‏‎ ‎‏ورثه اش تقسیم می شود و انتظار مرگ او کشیده نمی شود و توبه و رجوعش به اسلام در‏‎ ‎‏برگشتن زوجه و مالش به او، فایده ندارد. البته توبه اش باطناً و نیز ظاهراً ـ نسبت به بعضی‏‎ ‎‏از احکام ـ قبول می شود، پس بدنش پاک و عباداتش صحیح می شود و اموال جدیدی را‏‎ ‎‏که با اسباب اختیاری، مانند تجارت و حیازت و با اسباب قهری، مانند ارث، به دست‏‎ ‎‏می آورد مالک می گردد و برایش جایز است که با زن مسلمان ازدواج نماید، بلکه حق دارد‏‎ ‎‏بر زوجۀ سابقش، تجدید عقد نماید. و اگر مرتد فطری زن باشد اموالش بر ملکش باقی‏‎ ‎‏می ماند و به ورثه اش منتقل نمی شود، مگر این که بمیرد. و در صورتی که مدخول بها نباشد‏‎ ‎‏از شوهر مسلمانش در همان حال بدون عده گرفتن جدا می شود و اگر مدخول بها باشد‏‎ ‎‏چنانچه قبل از تمام شدن عده ـ که عدۀ طلاق است ـ توبه نماید زوجیت باقی می ماند‏‎ ‎‏وگرنه معلوم می شود که فسخ و جدا شدن، از اول زمان ارتداد بوده است. و اما مرتد ملّی‏‎ ‎‏ـ چه مرد باشد یا زن ـ اموالش به ورثه اش منتقل نمی شود، مگر این که بمیرد و نکاح بین‏‎ ‎‏مرد مرتد و زوجۀ مسلمانش منفسخ می شود و همچنین نکاح بین زن مرتد و شوهر‏‎ ‎‏مسلمانش به مجرد ارتداد بدون آن که عده بگیرد در صورتی که به او دخول نشده باشد،‏‎ ‎‏منفسخ می شود و در صورت دخول به او، فسخ نکاح بر انقضای عدّه توقف دارد، پس اگر‏‎ ‎‏مرد یا زن قبل از انقضای عدّه از ارتداد به اسلام رجوع نماید، زوجه اش می باشد وگرنه‏‎ ‎‏کشف می شود که زن در وقت ارتداد از او جدا شده است. سپس در اینجا اقسام دیگری‏‎ ‎‏است که در الحاق آن ها به فطری یا ملی اختلاف است و به محل آن موکول می شود.‏

‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 397