احکام حدّ قذف
مسأله 1 ـ قذف، با اقرار ثابت می شود و بنابر احوط (وجوبی) معتبر است که دو مرتبه باشد، بلکه خالی از وجه نیست. و در مقرّ، بلوغ و عقل و اختیار و قصد شرط است. و نیز با شهادت دو شاهد عادل ثابت می شود و با شهادت زن ها ـ چه جداگانه و چه به ضمیمه مردها ـ ثابت نمی شود.
مسأله 2 ـ حد قذف هشتاد تازیانه است ـ خواه کسی که افترا زده مرد باشد یا زن ـ و به طور متوسط در شدت به طوری که به زدن در زنا نرسد، زده می شود و روی لباس عادی اش زده می شود و برهنه نمی شود و به تمام بدن او به غیر از سر و صورت و عورت زده می شود. و بنابر رأی بعضی، قاذف در دید مردم گذاشته می شود تا از شهادتش اجتناب شود.
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 506 مسأله 3 ـ اگر حدّ به سبب تکرار قذف مکرر شود، احوط (وجوبی) آن است که در مرتبۀ چهارم کشته شود. و اگر قذف نماید پس حدّ بخورد و بگوید: «به درستی که آنچه که گفتم حق است»، واجب است که مرتبۀ دوم تعزیر شود. و اگر شخصی را به یک سبب ده مرتبه قذف نماید، به این که بگوید «تو زناکاری» و آن را تکرار نماید فقط یک حدّ بر او می باشد. و اگر شخص قذف شده متعدد باشد، حدّ تعدد پیدا می کند. و اگر کاری که با آن قذف نموده، متعدد باشد، به این که بگوید: «تو زناکاری، تو لواط کاری» پس در تکرار حد، اشکال است، ولی اقرب تکرار آن است.
مسأله 4 ـ در صورتی که حدّ بر قاذف ثابت شود از او ساقط نمی شود مگر با تصدیق کسی که قذف شده ولو یک مرتبه باشد و همین طور با بیّنه ای که به وسیلۀ آن زنا ثابت می شود و با عفو؛ و اگر عفو کند سپس از آن برگردد رجوع او اثری ندارد. و در قذف زوجه، با لعان هم حدّ ساقط می شود.
مسأله 5 ـ اگر دو نفر همدیگر را قذف نمایند حدّ ساقط می شود و هر دو تعزیر می شوند، چه قذف هر یک از آن ها به دیگری مثل قذف دیگری باشد، مانند این که هر یک طرفش را به لواط ـ فاعل باشد یا مفعول ـ قذف نماید، یا مختلف باشد، مانند این که یکی از آن ها طرفش را به زنا و دیگری او را به لواط، قذف نماید.
مسأله 6 ـ حدّ قذف، ارث می رسد در صورتی که کسی که قذف شده، آن را استیفا نکرده باشد و عفو هم ننموده باشد و کسی که مال را ارث می برد، آن را ارث می برد؛ چه مرد باشد و چه زن، مگر زوج و زوجه. لیکن ارث بردن آن ـ مانند ارث بردن مال ـ توزیع ندارد، بلکه هر یک از ورثه حق مطالبۀ آن را به طور کامل دارند؛ اگرچه ورثۀ دیگر، آن را ببخشد.
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 507