فصل چهارم: خاطرات آیت الله محمود قوچانی
تشییع جنازه حاج آقا مصطفی
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

محل نشر : تهران

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

تشییع جنازه حاج آقا مصطفی

‏ حاج آقا، درباره نحوه تشییع جنازه حاج آقا مصطفی هم صحبت بفرمایید؟‏

‏ حدود ظهر، جنازه آماده حرکت به سمت کربلا شد. ماشین‏‏‌‏‏های زیادی همراه ‏‎ ‎‏اتومبیل حامل جنازه به کربلا رفتند. در غسالخانه جنازه را غسل دادند، کفن کردند و ‏‎ ‎‏نزدیکی‏‏‌‏‏های عصر برای زیارت حرمین آوردند و هر دو حرم را طواف دادند. دوباره ‏‎ ‎‏به سمت نجف به راه افتادیم و بعد از نماز مغرب و عشاء حدود یک یا ‏‎ ‎‏یک ساعت و نیم بعد از غروب به نجف رسیدیم. جنازه را به اصطلاح در جامعة‏‏‌‏‏النجف ‏‎ ‎‏ـ همان مدرسه علمیه‏‏‌‏‏ای که مرحوم آقای کلانتر ساخته بود در دور شهر قرار داشت ـ ‏‎ ‎‏گذاشتند که فردا از آنجا تشییع شود.‏

‏از جامعة‏‏‌‏‏النجف به سمت منزل امام آمدیم. اولین زیارت من پس از فوت حاج آقا ‏‎ ‎‏مصطفی بود. وارد شدم دیدم که منزل، حیاط و اتاق پر از جمعیت است و علما و ‏‎ ‎‏غیر علما همه نشسته‏‏‌‏‏اند. امام چهار زانو نشسته بودند و طبق معمول سرشان پایین بود و برخی از خطبای محترم عرب روضه‏‏‌‏‏ای می‏‏‌‏‏خواندند. روضه‏‏‌‏‏هایی که دل سنگ را آب ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏کرد، روضه‏‏‌‏‏های دلخراش و جریان حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل و ذبح ایشان ‏‎ ‎‏و شهادت علی‏‏‌‏‏اکبر را می‏‏‌‏‏خواندند. مجلس یک پارچه ضجه بود. کنار دیوار حیاط ‏‎ ‎‏رو به سمت امام ایستادم و منظره را زیر نظر داشتم. منقلب بودم و بی‏‏‌‏‏اختیار باران اشک ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏ریختم. جمعیت و مجلس همچنان منقلب بودند اما حضرت امام آن روضه‏‏‌‏‏ها را ‏


‏گوش می‏‏‌‏‏کردند ولی یک قطره اشک نمی‏‏‌‏‏ریختند.‏

‏من امام را در مجالس روضه خوانی دیگر دیده بودم، به مجرد این‏‏‌‏‏که روضه‏‏‌‏‏ای مثل ‏‎ ‎‏روضه حضرت زهرا(س) شروع می‏‏‌‏‏شد تمام وجود ایشان می‏‏‌‏‏لرزید و تکان می‏‏‌‏‏خورد و ‏‎ ‎‏اشک‏‏‌‏‏هایشان سرازیر می‏‏‌‏‏شد اما آنجا یک قطره اشک نریختند.‏

‏همه اهل مجلس از روحیه ایشان در تعجب مانده بودند که ایشان چه کوهی است و ‏‎ ‎‏چگونه غم از دست دادن عزیزی چون حاج آقا مصطفی را تحمل می‏‏‌‏‏کنند.‏

‏در همان مجلس بود که ناگهان مأذنه شروع کرد به اعلام کردن جریان فوت حاج ‏‎ ‎‏آقا مصطفی و اینکه فردا صبح از فلان جا و در فلان ساعت مراسم تشییع جنازه شروع ‏‎ ‎‏خواهد شد. وقتی اسم سید مصطفی خمینی آمد ناگهان دیدم که امام یک مرتبه فشاری ‏‎ ‎‏به خودشان آوردند و چهره‏‏‌‏‏شان را تغییر دادند اما گذرا بود. امام سپس به سمت ‏‎ ‎‏اندرونی رفتند، مردم هم متفرق شدند. بنا بود جنازه فردا صبح از جامعة‏‏‌‏‏النجف تشییع ‏‎ ‎‏شود اما امام فرمودند نه، راه را دور نکنید و مردم را به زحمت نیندازید. لذا جنازه را به ‏‎ ‎‏مسجدی که در وسط شهر بود و فاصله زیادی با حرم و صحن نداشت آوردند و گفتند ‏‎ ‎‏که از آنجا تشییع می‏‏‌‏‏شود.‏

‏فردا صبح به مسجد رفتم و دیدم که امام تشریف آورده و در مسجد نشسته‏‏‌‏‏اند و ‏‎ ‎‏منتظرند تا مراسم تشییع انجام گیرد. متعارف هم همین بود. چون نزدیکترین شخص به ‏‎ ‎‏متوفی حضرت امام بودند. همه علما، شخصیت‏‏‌‏‏ها و مراجع آمدند. مسؤولان اداری ‏‎ ‎‏از جمله استاندار کربلا هم آمدند. حضرت امام حدود بیست دقیقه نشستند و بعد بلند ‏‎ ‎‏شدند و رفتند که هم در تشییع شرکت کرده باشند و هم این‏‏‌‏‏که شبه تشکری از ‏‎ ‎‏حاضرین بشود. بالاخره مراسم کفن و دفن انجام گرفت.‏