فصل ششم: خاطرات حجت ‌الاسلام والمسلمین هادی مقدس
زهد و تقوا
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

محل نشر : تهران

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

زهد و تقوا

‏ویژگی‌های دیگر سلوک امام، زهد و تقوا بود. چنان‌که می‌دانید تابستان‌های نجف ‏‎ ‎‏گرم و خشک است و خانه امام سرداب و کولر نداشت و زندگی در آن خانه بسیار ‏‎ ‎‏سخت و غیر قابل تحمل بود. تا این‌که مسؤولین دفتر ایشان کولر کوچکی خریده و ‏‎ ‎‏در خانه آوردند. امام با دیدن کولر فرمودند: با اجازه چه کسی این را خریده‌اید؟! پاسخ ‏‎ ‎‏دادند: حاج آقا، گرما طاقت‌فرساست و یکی از آقایان داوطلبانه آن را ابتیاع و هدیه کرده ‏‎ ‎‏است. امام فرمودند: شما در نجف بگردید و اگر همه علما و طلاب کولر داشتند، ما هم ‏‎ ‎‏از این استفاده خواهیم کرد. مسؤولین دفتر شروع به تحقیق کردند و مشخص شد که از ‏‎ ‎‏دوستان امام فقط حاج حبیب‌الله اراکی کولر ندارد، امام هم دستور فرمودند که کولر را ‏‎ ‎‏در خانه ایشان نصب نمایند. من جریان را از حاج آقا اراکی نیز سؤال کردم و ایشان ‏‎ ‎‏گفتند: آقای خمینی این کولر را به من هدیه کردند و هرچه اصرار کردم که آقا خود ‏‎ ‎‏شما اولی هستید، قبول نفرمودند. به هر حال پس از گذشت دو سال از این واقعه، امام ‏‎ ‎‏اجازه خرید کولری برای منزل‌شان دادند.‏

‏امام تا آخر عمرشان تأمین دیگران را بر خود ترجیح می‏‏‌‏‏دادند. منزل و دفتر ایشان در ‏‎ ‎‏نجف اجاره‏‏‌‏‏ای بود. در کربلا نیز منزل‏‏‌‏‏شان را از شخصی کویتی اجاره کرده بودند و ‏‎ ‎‏صاحبخانه هر چقدر اصرار کرده بود که منزل را به امام هدیه کند، ایشان نپذیرفته بود. ‏‎ ‎‏جالبتر این‏‏‌‏‏که آن شخص ماشین بنزی را آورده و به ایشان گفته بود که من تشخیص ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏دهم که این ماشین برای شما ضروری است، این هدیه ناقابل را از من بپذیرید. امام ‏‎ ‎‏پاسخ می‏‏‌‏‏دهند: من تا زمانی که سالم هستم، نیازی به وسیله ندارم. شخص عرب ‏


‏می‏‏‌‏‏گوید: به هرحال برای راه‏‏‌‏‏های دور و دراز و در مسافرت‏‏‌‏‏ها ضروری است. ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏فرمایند: نه، کاری ندارد، ماشین کرایه می‏‏‌‏‏کنم و نیازی نیست.‏

‏از زهد و تقوی امام هر چه بگویم، کم گفته‏‏‌‏‏ام، من خود شاهد بودم که تشک‏‏‌‏‏های ‏‎ ‎‏منزل امام پاره بود و به دستور آقای رضوانی رویه آن‌ها را عوض کردند. امام تا آن‌ها را ‏‎ ‎‏دیدند، فرمودند: این‏‏‌‏‏ها را چه کسی عوض کرده است؟!‏

‏پاسخ دادند: آقا، پاره بودند و باید تعویض می‏‏‌‏‏شدند.‏

‏با همه این‏‏‌‏‏ها، آن حضرت از این کار نیز ناراضی بودند. کف اتاق خصوصی ‏‎ ‎‏آن حضرت به وسیله حصیرهای لیف خرما و چند پوستین مفروش بود. ایشان میز ‏‎ ‎‏کوچکی را به عنوان میز تحریر در جلوی خود می‏‏‌‏‏گذاشتند و دیگر اثاث عبارت از ‏‎ ‎‏تعدادی کتاب بود.‏

‏من از زهد و تقوای آن حضرت و خانواده‏‏‌‏‏شان جریان دیگری را نیز شاهد بودم که ‏‎ ‎‏بسیار جالب و عبرت گرفتنی است: روزی در منزل حاج شیخ حبیب‏‏‌‏‏الله اراکی بودم که ‏‎ ‎‏امام حاج احمد آقا را برای گفتن تسلیت به آنجا فرستاده بودند. در منزل ‏‎ ‎‏نصفه هندوانه‏‏‌‏‏ای را پیدا کرده و همین طور با پوست آن را نصف کرده و در جلوی ‏‎ ‎‏حاج شیخ و احمد آقا گذاشتیم. احمد آقا با حالت عجیبی به هندوانه خیره نگاه می‏‏‌‏‏کرد ‏‎ ‎‏و گفت: این را از کجا تهیه کرده‏‏‌‏‏اید؟ از تهران و یا جاهای دیگر برای‏‏‌‏‏تان فرستاده‏‏‌‏‏اند؟! ‏‎ ‎‏گفتیم: بازار پر است. گفتند: به خدا از وقتی که من در نجف آمده‏‏‌‏‏ام، هندوانه قرمز و ‏‎ ‎‏شیرین به این صورت ندیده‌ام! آخر خادم آقا همیشه هندوانه‏‏‌‏‏هایی می‏‏‌‏‏خرد که مثل کدو ‏‎ ‎‏هستند! گفتیم: سامرا و دور و بر دجله و فرات مرکز هندوانه‏‏‌‏‏های سرخ و شیرین است. ‏‎ ‎‏من علت قضیه را بعداً متوجه شدم و آن این‏‏‌‏‏که خادم منزل امام شخص افغانی بود که ‏‎ ‎‏خرید روزانه می‏‏‌‏‏کرد. ایشان طبق دستور امام در امر خرید صرفه جویی می‏‏‌‏‏کرد و هر ‏‎ ‎‏روز به اندازه نیم ربع کیلو گوشت و قلیلی از مایحتاج دیگر و همچنین هندوانه‏‏‌‏‏ای ‏‎ ‎‏کوچک می‏‏‌‏‏خرید. کاسب‏‏‌‏‏ها هم وقتی که با چنین شخصی مواجه شوند معلوم است که ‏‎ ‎‏چگونه برخورد خواهند کرد. احمد آقا می‏‏‌‏‏گفت: امام همیشه هندوانه‏‏‌‏‏های نارس را ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏تراشند و آبش را می‏‏‌‏‏خورند. پس از آن من هم به حاج علی بقال که به منزل ما ‏


‏هندوانه‏‏‌‏‏های خوبی می‏‏‌‏‏آورد و در مغازه‏‏‌‏‏اش عکس امام را زده بود سفارش کردم تا ‏‎ ‎‏هندوانه‏‏‌‏‏های خوبی به خادم امام بدهد.‏