فصل چهارم: خاطرات آیت الله محمود قوچانی
فرجام وجوهات امام در عراق
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

محل نشر : تهران

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

فرجام وجوهات امام در عراق

‏ درباره وجوهات چه اقدامی کردید؟‏

‏ کار دوم وجوهات داخل گاوصندوق بود که حضرت آقای رضوانی فرموده بود ‏‎ ‎‏فلانی فکری هم به حال این‏‏‌‏‏ها بکنید.‏

‏ مبلغش چقدر بود؟‏

‏ زیاد بود. گفتم خدایا چه کار کنم، چه کسی را ببینم. یکی از اهل علم بزرگوار ‏‎ ‎‏آقازاده محترم نجف، آقای سید محمدتقی مرعشی، را دیدم. ایشان الآن‏‎[1]‎‏ هم در زندان ‏‎ ‎‏صدام است و معلوم نیست اعدام شده یا در قید حیات است، پدرش از بزرگان و ‏‎ ‎‏علمای نجف بود. می‏‏‌‏‏دانستم آقای سید محمدتقی انسان خیرخواهی است به ایشان ‏‎ ‎‏گفتم از امام مقداری وجوهات باقی مانده، این‏‏‌‏‏جا اوضاع و احوال این گونه است، شما ‏


‏می‏‏‌‏‏توانید این‏‏‌‏‏ها را به عنوان امانت نگهدارید و حفظ کنید؟ این‏‏‌‏‏ها به اصطلاحِ آن زمان، ‏‎ ‎‏جنسیه عراقی داشتند؛ شناسنامه عراقی داشتند. ایشان فکری کرد و گفت: می‏‏‌‏‏دانید که اوضاع و احوال این‏‏‌‏‏جا چقدر خطرناک است اما از آنجایی که من به شخص امام ارادت ‏‎ ‎‏فوق‏‏‌‏‏العاده و خاصی دارم و این امانت مربوط به ایشان است قبول می‏‏‌‏‏کنم. خوشحال ‏‎ ‎‏شدم و گفتم: خوب، مبلغ زیاد است. گفت: من نمی‏‏‌‏‏دانم، در دیوار منزلم یک جایی را ‏‎ ‎‏تعبیه کرده‏‏‌‏‏ام، بیا آنجا را ببین و هر چقدر پول در آنجا می‏‏‌‏‏شود جاسازی کن. رفتم نگاه ‏‎ ‎‏کردم و دیدم ماشاءالله یک مخزن جادار و خوبی در دیوار تعبیه کرده که کسی هم ‏‎ ‎‏متوجه آن نمی‏‏‌‏‏شود که پشت دیوار چه خبر است. گفتم: بسیار خوب، خیلی ممنون. این ‏‎ ‎‏صحبت ما با ایشان قبل از ظهر بود. قرار شد من بعد از ظهر یا فردا پول‏‏‌‏‏ها را به آنجا ‏‎ ‎‏ببرم. ظهر به منزل بازگشتم. آقای رضوانی پیام فرستاد که فلانی به من خبر داده‏‏‌‏‏اند که ‏‎ ‎‏باید تا امروز غروب عراق را ترک کنم. آن امانتی هم که در بیت امام قرار دارد اگر شما ‏‎ ‎‏بخواهید بیایید آن را ببرید مسلماً آنجا در محاصره است و گیر می‏‏‌‏‏افتید، منزل حاج ‏‎ ‎‏احمد آقا‏‎[2]‎‏ خالی و متروکه است و کسی در آن نیست، امانتی‏‏‌‏‏ها را به آنجا می‏‏‌‏‏برم شما ‏‎ ‎‏هم همان جا بیایید و تحویل بگیرید. گفتم: بسیار خوب.‏

‏خاطرم هست که حدود ساعت سه ـ چهار بعد از ظهر تابستان و هوا به شدت گرم ‏‎ ‎‏بود. یک لنگ و یک زنبیل بزرگ از منزل برداشتم و به آنجا آمدم. ایشان پول‏‏‌‏‏ها را آورده ‏‎ ‎‏بود. همه آن‌ها را همین طور ریختیم روی هم، بدون این‏‏‌‏‏که حساب و کتابی ‏‎ ‎‏داشته باشیم. دو زنبیل درست کردم، هر دو پُر شد. از منزل بیرون آمدم عبا را روی ‏‎ ‎‏عمامه‏‏‌‏‏ام کشیدم و آرام و گام به گام حرکت کردم چون من در تعقیب بودم و منزلم در ‏‎ ‎‏محاصره و در بیرون راه رفتن من خطرناک بود. یادم نمی‏‏‌‏‏رود که در آن لحظات رو ‏‎ ‎‏کردم به خدمت و توجه حضرت بقیة‏‏‌‏‏الله الاعظم وگفتم: آقا جان، این‏‏‌‏‏ها امانت‏‏‌‏‏های ‏‎ ‎‏شماست و من دارم می‏‏‌‏‏برم اگر می‏‏‌‏‏خواهید من و امانت‏‏‌‏‏هایتان همه از بین برود خوب ‏‎ ‎‏من دستگیر شوم، اگر هم می‏‏‌‏‏خواهید امانت‏‏‌‏‏های شما به اهلش برسد آن‌ها را حفظ کنید ‏


‏و من را هم به طفیلی این امانت‏‏‌‏‏ها حفظ کنید. یادم هست که دو یا سه بار پول‏‏‌‏‏ها را ‏‎ ‎‏بردم، خالی کردم و دوباره برگشتم. آن‌ها را شمارش نمی‏‏‌‏‏کردم چون به حاج آقا اطمینان ‏‎ ‎‏داشتم. ظهر تابستان بود و نوعاً افراد در منزل در استراحت بودند، زنبیل‏‏‌‏‏ها را پُر از پول ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏کردم و می‏‏‌‏‏بردم جاسازی می‏‏‌‏‏کردم و دوباره باز می‏‏‌‏‏گشتم تا این‏‏‌‏‏که هم پول‏‏‌‏‏ها تمام شد و هم آن محلی که آقای مرعشی تعبیه کرده بود پُر شد. از آقای مرعشی تشکر کردم و بعد گفتم که نحوه ارسال آن‌ها را به ترتیبی خدمتتان عرض خواهم کرد.‏

‏به منزل برگشتم آقای رضوانی گفت: یک رسید به من بدهید. این موضوع ‏‎ ‎‏خلاف انتظار من بود، من پولی را بدون قصد و برنامه‏‏‌‏‏ای گرفتم و تازه آن را به کسی ‏‎ ‎‏دیگر تحویل دادم و سپردم به عنایت خدا و امام زمان، حساب و کتابی هم نکردم. ‏‎ ‎‏با این حال، به آقای رضوانی گفتم: باشد، شما بنویسید من امضاء می‏‏‌‏‏کنم. گفت این ‏‎ ‎‏مبلغ بوده، شما بنویسید که این مقدار پول از من دریافت کردید و امضاء کنید و به من ‏‎ ‎‏رسید بدهید. من هم امضاء کردم و رسید را به ایشان تحویل دادم. یادم هست که در ‏‎ ‎‏میان این امانت‏‏‌‏‏ها کیسه‏‏‌‏‏ای بود که پُر بود از نقره جات جدید و قدیم و چند انگشتری. ‏‎ ‎‏یکی ـ دو بسته در آن بود. آقای رضوانی گفت این‏‏‌‏‏ها هم در گاوصندوق بود و نزد شما ‏‎ ‎‏به امانت بماند من نباید چیزی همراهم باشد. با همدیگر خداحافظی کردیم.‏

  • . زمان مصاحبه دی 1380 است.
  • . منزل حاج احمد آقا در کوچه پشت مسجد شیخ انصاری واقع بود (راوی).