فصل دوم: خاطرات حجت ‌الاسلام والمسلمین سید اسدلله امامی میبدی
سخاوت امام
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

محل نشر : تهران

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

سخاوت امام

‏(در یکی از مسافرت‌هایم) اولین بار با آقای آیت‌الله سید عباس خاتم آشنا شدم. آن ایام ‏‎ ‎‏هنوز مردم یزد درست طرفدار آقای خمینی نشده بودند، اما او طرفدار ایشان بود. به من ‏‎ ‎‏گفت: نجف می‌روی؟ گفتم: بله. دست من را گرفت و به بازار زرگری یزد برد و وارد ‏‎ ‎‏یک دکان زرگری کرد و چهارده هزار تومان پول را داخل تسمه‌های پهن گذاشت و به ‏‎ ‎‏من گفت: من این تسمه را به کمرت می‌بندم تو به نجف می‌روی و آن را در خانه آقای ‏‎ ‎‏خمینی در نجف باز می‌کنی و تحویل ایشان می‌دهی. گفتم: چَشم. یک نامه هم به آقای ‏


‏خمینی نوشت به این مضمون که من مبلغ چهارده هزار تومان بابت سهم امام به آقای ‏‎ ‎‏سید اسدالله میبدی دادم تا برای شما بیاورد، چیزی هم به او ندادم اگر خواستی خودت ‏‎ ‎‏به او کمک کن. این مطالب را نوشت و نامه را دست من داد.‏

‏من خدمت آقای خمینی در نجف رفتم و آن امانتی را به آقا دادم. آقای خمینی از ‏‎ ‎‏من پرسید که پول احتیاج داری؟ گفتم: نه. دروغ هم نگفتم، چون پول احتیاج نداشتم. ‏‎ ‎‏دوـ سه ماه از این موضوع گذشت، روزی دیدم که آقای خاتم هزار تومان پول برای من ‏‎ ‎‏آورد و گفت که این را آقا داده. گفتم: چرا؟ گفت که آقا به من گفتند که آن روز وقتی ‏‎ ‎‏قیافه سید اسدالله را دیدم متوجه شدم که پول دارد اما دیروز وقتی ایشان را در بازار ‏‎ ‎‏نجف دیدم از قیافه‏‏‌‏‏اش فهمیدم که پول ندارد.‏