فصل سوم: خاطرات آیت ‌الله سید عباس خاتم یزدی
درس امام
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

محل نشر : تهران

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

درس امام

‏در نجف، امام از جهت علمی مظلوم واقع شد، چون مقام علمی امام آن طور که باید و ‏‎ ‎‏شاید در آنجا جا نیفتاد. علما و فضلا، زیاد در جلسات درس امام شرکت نمی‌کردند. ‏‎ ‎‏فرض کنید همیشه حدود صد نفر، در درس ایشان حاضر می‌شدند، اما انتظار ما این بود ‏‎ ‎‏که چهارصد یا پانصد نفر باید در این جلسات شرکت کنند. مثلاً از فضلای درس آقای ‏‎ ‎‏خویی فقط چند نفرشان آمدند و از کلاس درس آقای شاهرودی هم عده کمی آمدند و ‏‎ ‎‏در واقع این ظلمی در حق طلبه‌ها بود که نتوانستند از اعلمیت امام استفاده کنند. بعضی ‏‎ ‎‏از اشخاصی که الآن هم در ایران هستند، تعبیرات زننده‌ای در مورد اعلمیت امام ‏‎ ‎‏در نجف به کار می‌بردند و من هر وقت یاد آن تعبیرات می‌افتم، واقعاً متأثر می‌شوم، ‏‎ ‎‏چون همان افراد اگر در جلسات امام شرکت می‌کردند، خیلی استفاده می‌بردند. از نجف ‏‎ ‎‏حدود 70ـ60 نفر در کنار تعدادی از یاران امام که از ایران آمده بودند، در جلسات ‏‎ ‎‏حاضر می‌شدند. اوایل جمعیت خیلی زیاد می‌شد، شاید جمعیت از جلسه درس آقای ‏‎ ‎‏خویی کمتر نبود، لکن کم‌کم فروکش کرد. تبلیغات می‌کردند و اشخاص را از کلاس ‏‎ ‎‏درس امام بیرون می‌بردند. چون می‌دیدند که امام به مطالب عالیه و دقیقه اشاره می‌کند ‏‎ ‎‏و صحبت‌های او در خواص تأثیر می‌گذارد، بنای تبلیغات نامربوط گذاشتند ولی ‏‎ ‎‏مِن حیث‌المجموع از اول تا آخر، جمعیت در درس امام خوب و آبرومند بود ولی ‏‎ ‎‏آن طور که ما می‌خواستیم نبود.‏

‏دیگران هم جلسات درس داشتند؛ آقای حکیم، آقای شاهرودی، آقای خویی ‏‎ ‎‏هر کدام کلاس درس جداگانه‏‏‌‏‏ای داشتند. برای مثال اول درس آقای خویی بود، با اتمام ‏‎ ‎‏درس ایشان درس امام شروع می‏‏‌‏‏شد. تقریباً حدود یک ساعت و نیم، دو ساعت به ظهر ‏‎ ‎‏مانده، درس امام شروع می‏‏‌‏‏شد و تا نیم ساعت، سه ربع به ظهر ادامه داشت. امام اول از بیع شروع می‏‏‌‏‏کردند و مکاسب محرمه را هم که در ایران قبلاً گفته بودند و چاپ شده ‏‎ ‎‏بود، دوباره در نجف تدریس کردند.‏

‏در مقام مقایسه، می‏‏‌‏‏توان گفت که مطالب امام دقیق‏‏‌‏‏تر و عمیق‏‏‌‏‏تر از سایرین بود و ‏‎ ‎‏اگر شخص فاضلی مسأله‏‏‌‏‏ای را که دیگران هم در موردش بحث کرده‏‏‌‏‏اند، با هم مقایسه ‏


‏کند، می‏‏‌‏‏بیند که مطالب امام محققانه‏‏‌‏‏تر و دقیق‏‏‌‏‏تر است. حتی در مورد آقای حکیم هم ‏‎ ‎‏مطلب به همین صورت است؛ با وجود این‏‏‌‏‏که آقای حکیم فقیه عالی و جا افتاده‏‏‌‏‏ای ‏‎ ‎‏است، لکن باز هم می‏‏‌‏‏بینیم که امام در اصول فقاهت دقیق‏‏‌‏‏تر است. مثلاً در بحث ‏‎ ‎‏«فضولی» یا مسائلی چون «معاطات» و «لاتعاد».‏

‏به طور کلی سبک و طرز تفکر امام با دیگران کاملاً متفاوت بود. به طوری که انسان ‏‎ ‎‏فکر می‏‏‌‏‏کرد که مثلاً آقای خویی هنوز به این مسائل نرسیده ولی امام آن‌ها را بیان کرده ‏‎ ‎‏است و اگر واقعاً آدم منصف باشد، می‏‏‌‏‏بیند که امام در بیان مطالب و شروع و ختم آن‌ها ‏‎ ‎‏جهاتی را در نظر می‏‏‌‏‏گرفت که هیچ یک از فقهای دیگر ـ خصوصاً در مطالب فکری ـ ‏‎ ‎‏به آن‌ها اشاره‏‏‌‏‏ای نداشته‏‏‌‏‏اند. برای مثال امام اول قدری نقل اقوال می‏‏‌‏‏کرد، بعد مدارک و ‏‎ ‎‏دلایلی ذکر می‏‏‌‏‏نمود آن گاه یکی را اختیار کرده و اقوال دیگری را که مخالف بود، با آن ‏‎ ‎‏مبنا رد می‏‏‌‏‏کرد و حق مطلب را ادا می‏‏‌‏‏ساخت؛ یعنی این طور نبود که خدای نکرده ‏‎ ‎‏بی‏‏‌‏‏انصافی نماید، بلکه خوب بیان می‏‏‌‏‏کرد و به اثبات می‏‏‌‏‏رساند و بعد مسأله را به نقد ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏کشید. برای نمونه، موضوع مکاسب را امام با قلم خودشان در پنج جلد شرح ‏‎ ‎‏کرده‏‏‌‏‏اند که بعداً من و آقای کریمی آن را تصحیح کردیم.‏

‏امام با آن که عرب زبان نبود، به زبان عربی (عربی کتابی) می‏‏‌‏‏نوشت. نوشته‏‏‌‏‏هایش ‏‎ ‎‏به ندرت خط‏‏‌‏‏خوردگی داشت. مطالب در ذهنش مرتب بود؛ قلم را دست می‏‏‌‏‏گرفت و ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏نوشت. خط زیبایی داشت و از کاغذ خوب هم استفاده می‏‏‌‏‏کرد. تسلط و نحوه ‏‎ ‎‏قلم‏‏‌‏‏زنی امام را کمتر در کسی دیده‏‏‌‏‏ام. در فارسی هم همین طور بود و می‏‏‌‏‏گویند وقتی ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏خواست اطلاعیه‏‏‌‏‏ای بدهد یا مقاله‏‏‌‏‏ای بنویسد، قلم را روی کاغذ می‏‏‌‏‏گذاشت و از اول ‏‎ ‎‏تا آخر می‏‏‌‏‏نوشت و اصلاً این طور نبوده که مسوده یا مبیضّه داشته باشد. دیگران هم ‏‎ ‎‏مسوده دارند، هم مبیضّه ولی امام این طور نبود.‏

‏آن‏‏‌‏‏چه طلبه‏‏‌‏‏ها در درس امام بیشتر می‏‏‌‏‏پسندیدند، این بود که امام به افراد اجازه سؤال ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏دادند و حتی تشویق می‏‏‌‏‏کرد که طلبه‏‏‌‏‏ها اگر به نظرشان مشکلی می‏‏‌‏‏رسد، مطرح کنند. ‏‎ ‎‏با حوصله به حرف افراد گوش می‏‏‌‏‏دادند و اگر حرف درستی می‏‏‌‏‏زدند، آن‌ها را تأیید ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏کردند. یادم هست از اشخاصی که زیاد سؤال می‏‏‌‏‏کردند، یکی من بودم، دیگری حاج ‏


‏آقا مصطفی بود و یکی دو نفر دیگر از جمله پسر مرحوم حاج آقا بزرگ شاهرودی که ‏‎ ‎‏گویا الآن در مشهد است و آقای سید محمود هاشمی که اوایل در درس امام حاضر ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏شدند ولی بعد جلسات را ترک کردند.‏

‏امام به حرف‏‏‌‏‏ها گوش می‏‏‌‏‏دادند، اگر اشکالی وارد نبود، رد می‏‏‌‏‏کرد، اگر یکی دو بار ‏‎ ‎‏دیگر هم موضوع را مطرح می‏‏‌‏‏کرد، باز هم جواب می‏‏‌‏‏دادند، ولی باز اگر ادامه می‏‏‌‏‏داد، ‏‎ ‎‏به طریقی او را دست به سر می‏‏‌‏‏کردند که مثلاً خوب مطالعه نکرده‏‏‌‏‏ای. یک بار من ‏‎ ‎‏مسأله‏‏‌‏‏ای را مطرح کردم و به نظرشان جوابی نیامد، گویا غافلگیر شده بودند. گفتند که ‏‎ ‎‏اشکال وارد است ولی فردای آن روز که آمدند جواب آن مسأله را دادند. بعضی وقت‏‏‌‏‏ها ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏شد که امام جواب اشکالی را فردای آن روز می‏‏‌‏‏دادند. ولی در جلسات دیگر، ‏‎ ‎‏به خصوص در درس آقای خویی کسی جرأت نمی‏‏‌‏‏کرد حرفی بزند؛ چون آن آقایان ‏‎ ‎‏زود حمله کرده و با یک تشر طرف را ساکت می‏‏‌‏‏نمودند. اما امام به حرف طلبه‏‏‌‏‏ها گوش ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏دادند و تشویق هم می‏‏‌‏‏کردند. حضرت امام از قول استادشان‏‎[1]‎‏ تعریف می‏‏‌‏‏کردند که ‏‎ ‎‏کسی مسأله‏‏‌‏‏ای نوشت و حرف‏‏‌‏‏های استاد را نقل کرد، وقتی نوشته‏‏‌‏‏اش را نزد استاد برد، ‏‎ ‎‏استاد گفت که نوشته تو خوب نیست. پرسید چرا؟ من که همه مطالب را نوشته‏‏‌‏‏ام؟ ‏‎ ‎‏استاد گفت: «همه مطالب را نوشته‏‏‌‏‏ای، لکن باید زیرش خط بکشی و بنویسی قال، یعنی ‏‎ ‎‏استاد گفت و بعد هم بنویسی اقولُ، یعنی من می‏‏‌‏‏گویم و زیر مطلب استاد باید حرف ‏‎ ‎‏خودت را هم بنویسی.» یعنی باید در جلسات راه سؤال و جواب باز باشد. خیلی‏‏‌‏‏ها ‏‎ ‎‏نظرشان این بود که در آن زمان درس امام در نجف بهترین درس است چون به طلبه‏‏‌‏‏ها ‏‎ ‎‏پر و بال می‏‏‌‏‏داد و آن‌ها را تشویق می‏‏‌‏‏کرد. البته نقل شده است که آقای شاهرودی هم با ‏‎ ‎‏آن که خودش به جلسات درس آقای نائینی می‏‏‌‏‏رفت ولی طلبه‏‏‌‏‏ها را تشویق می‏‏‌‏‏کرد که ‏‎ ‎‏به درس آقا ضیاء (عراقی) بروند. کسی پرسید: «شما که شاگرد آقای نائینی هستی، چرا درس آقا ضیاء را تشویق می‏‏‌‏‏کنی؟». گفت: «چون آقا ضیاء به طلبه‏‏‌‏‏ها بال و پر می‏‏‌‏‏دهد و ‏


‏آن‌ها را ورزیده می‏‏‌‏‏کند. به حرفشان گوش می‏‏‌‏‏دهد، ولی آقای نائینی گوشش نمی‏‏‌‏‏شنود و دو سه تا از شاگردهای خوبش اطرافش می‏‏‌‏‏نشینند و اگر کسی حرفی بزند به او حمله ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏کنند و نمی‏‏‌‏‏گذارند سؤالی مطرح شود.» بنابراین درس امام در آن زمان ـ با چشم ‏‎ ‎‏انصاف ـ بهترین درس فقه در نجف بود. البته درس اصول را قبلاً در قم تدریس کرده ‏‎ ‎‏بودند و به نام ‏‏انوارالهدایه‏‏ که شرح بر کفایه می‏‏‌‏‏باشد، چاپ شده بود و یا به طور مستقل ‏‎ ‎‏هم درس اصول ایشان را آقای (جعفر) سبحانی تقریر کرده بود. در نجف از تدریس ‏‎ ‎‏اصول امتناع کردند.‏

‏از مسائلی که امام خیلی رعایت می‏‏‌‏‏کرد و به کسانی که توجه نداشتند، متذکر می‏‏‌‏‏شد، این بود که مسائل عقلی را در مسائل فقهی وارد نکنند. از جمله آقا شیخ محمد حسین کمپانی، یکی از اساتید نجف، که مطالب زیادی را نوشته و به زبان فارسی و عربی شعر می‏‏‌‏‏سرود و بر کفایه و حاشیه بر ‏‏رسائل‏‏، ‏‏وسایل‏‏‌‏‏الشیعه‏‏ هر دو حاشیه نوشته داشت و آدم جامع و معقولی بود، ولی در مطالب فقهی، جهات فلسفی وارد کرده بود و امام متذکر شدند که این محقق بین مسائل تشریعی ـ اعتباری و مسائل عقلی خلط کرده است. ‏‎ ‎‏یعنی خواسته است مسائل اعتباری را مانند مسائل عقلی حل کند، در صورتی که نباید ‏‎ ‎‏مسائل فلسفی را وارد می‏‏‌‏‏کرد.‏

‏دیگر این‏‏‌‏‏که امام طلبه‏‏‌‏‏ها را وادار می‏‏‌‏‏کرد هر مطلبی که می‏‏‌‏‏شنوند، حتی اگر کلام ‏‎ ‎‏بزرگان باشد، در آن جستجو کنند. چون ممکن است اشتباه باشد و می‏‏‌‏‏گفت کلام خدا ‏‎ ‎‏و کلام معصوم که نیست؛ بنابراین نباید از آن گذشت و چشم‏‏‌‏‏بسته به آن اعتماد کرد. ‏لَو ‎ ‎کان مِن عِندِ غَیرِاللهِ لَوجدوا فیه اختلافاً کثیراً‏. یعنی در هر چه از غیر خدا باشد، اختلاف ‏‎ ‎‏هست.‏

‏مسأله دیگر این‏‏‌‏‏که امام اعتقاد داشت که نباید به حافظه اکتفا کرد و به آن مغرور شد. ‏‎ ‎‏مثلاً مرحوم نائینی چون حافظه‏‏‌‏‏اش خوب بود، خیلی جاها در روایت مطالب اشتباه کرده ‏‎ ‎‏بود. بنابراین امام می‏‏‌‏‏گفتند: «به اصل مطلب مراجعه کنید. مثلاً اگر روایت در وسائل‏‎[2]‎‏ ‏


‏است، به وسائل مراجعه کنید، اگر در وسائل آمده است که این مطلب را از تهذیب‏‎[3]‎‏ ‏‎ ‎‏گرفتم، به تهذیب مراجعه کنید و همین طور بروید تا به اصل برسید. اگر این طور پیش ‏‎ ‎‏بروید، می‏‏‌‏‏بینید چقدر اشتباه شده است و گاهی ممکن است تغییر یک کلمه، موجب ‏‎ ‎‏اشتباه در مطلب فقهی شده باشد.‏

  • . مقصود آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی است که این مطالب را از استاد خود مرحوم فشارکی نقل  می نمودند.
  • . وسائل الشیعه؛ تألیف محمد بن الحسن حرالعاملی.
  • . تهذیب الاحکام؛ تألیف شیخ طوسی (385ـ460 ق) از منابع اربعه فقهی و حدیثی شیعه می باشد.