در یکی از همین سفرها ـ سال 1970 میلادی ـ یکی از شاگردان امام از راه دلسوزی یا غرض های خاص، حتی به آیت الله شهید سید محمدباقر صدر و امام موسی صدر می تاخت و آنان را ماموران بیگانه و عوامل صهیونیسم و تاثیرگذار در فتاوی آیت الله حکیم و آیت الله خویی دو مرجع عظیم آن عصر در مورد طهارت اهل کتاب، می دانست. ماجرا را عیناً به امام منتقل کردم. امام به حدی از این مطلب ناراحت شدند و بر زانوان خود زدند که در یک لحظه از گفته خود پشیمان شدم؛ آن شب ایشان از فرط ناراحتی نماز جماعت مغرب را در مسجد چهار رکعت خوانده بودند. بعداً هم آقای دعایی اظهار نظر من در مورد حوزه نجف را به ایشان گفته بود، این شد که ظاهراً دو روز بعد جلسه درس خود را به نصیحت طلاب اختصاص دادند. گرچه شرح این مطلب را در جای دیگر آورده ام ولی در اینجا نیز ذکر نکاتی دیگر از آن، خالی از لطف نیست. در این جلسه امام در مقدمه درس می گویند: «بنده می خواستم امروز مباحثه بکنم، لکن دیروز دو نفر از آقایان آمدند و مطالبی گفتند که موجب تاسف شد و لازم شد که من یک تذکراتی به آقایان عرض کنم... من نمی دانم که این اختلافات سر چیست؟...
من متاسفم که یک نفر جوان از اروپا آمده بود اینجا، یکی دو دفعه با من ملاقات کرد، و شاید هفت ـ هشت روز پنج ـ شش روز، هفت ـ هشت روز، یک همچو چیزی، خیلی که اینجا بود، به یکی از آقایان گفته بود ـ به من صحبتی نکرد ـ به یکی
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 199 از آقایان گفته بود که خوب شد که من که آخوند زاده ام آمدم نجف، اگر یک کس دیگری می آمد و این وضع را می دید چه می کرد؟ من نمی دانم که در این چند روز، در این چهار ـ پنج روز، یک نفر، یک آدم محصل خارجی که از سنخ ما هم نیست [یعنی روحانی نیست] ولو پدرش از سنخ ماست، خودش از سنخ ماها نیست، این در این حوزه مبارکه! چی دیده است! با چه اشخاصی تماس پیدا کرده آنها چه مطلبی به این جوان گفته اند که باید اظهار تاسف کند. یک نفر آدم محصل جدید اظهار تاسف کند از اینکه چرا وضع نجف اینطور است!... اگر یک دستهایی در کار باشد و شما را همین دستها وادار کند با هم جبهه بندی کنید... و خدای نخواسته اگر راست باشد این مطلب... دستهای ناپاکی هم اینها را دامن بزند و این آتش را روشن کند... علاوه بر اینکه ما در دنیا کاذب می شویم و نجف ساقط می شود ـ نه من و شما تنها، یک حوزه هزار ساله دینی ساقط می شود یک اشخاص عالم متدین... اینها هم در جامعه ساقط می شوند... انسان خودش را بازی می دهد که من در فلان جبهه که واقع شدم تکلیف شرعی اقتضا می کند! تکلیف شرعی اقتضا می کند که انسان اهانت کند به مسلمین؟ اهانت کند به ملاّ... به همجنس خودش؟ این تکلیف شرعی است؟... اینها هوای نفس است... اگر ما به جان هم بیفتیم و من آن را تکفیر کنم، او من را تکفیر کند، هر دومان ساقط بشویم... ملت هم از دست ما می رود، چنانچه رفته است حالا... اگر نباشد که حب دنیا و حب نفس در ما همچو غلبه کند که نگذارد حقایق را ببینیم، نگذارد واقعیات را ملاحظه کنیم، سدّ راه هدایت ما بشود... همه وسایل برای این است که ایمان را از انسان بگیرد... برای چی شما نزاع با هم دارید؟ آخر چه تان است؟ چه دشمنی با هم دارید شما؟... دعوای شما پیش خدای اعظم از همه معاصی است... برای اینکه یک جامعه را شما به گند می زنید. یک نجف را شما ساقط می کنید در نظر مردم... شما خیال نکنید تا آخر عمر بتوانید با ریاکاری کارتان را درست کنید... بالاخره کشف می شود فساد... چند سال با ریا و تزویر و با خدعه و با فحش به مردم زندگی می کنید... من خیلی خوف از این مطلب دارم که یک اشخاصی... به وسایط، وسایط به واسطه. واسطه به واسطه برسد به اینکه تکلیف شرعی درست کنند! تکلیف شرعی من اینست که باید چه بکنیم... با این
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 200 تکلیف شرعی یک فسادی در حوزه نجف ایجاد بکنند. آنها هم از آدم می ترسند، می خواهند این آدمها ساقط بشوند.... آنها بیایند حوزه ها را اینطور کنند که اگر یک جوانی که برای آینده اسلام مفید هست یا اشخاصی برای آینده اسلام مفید هستند، اینها ساقط بشوند در جمعیت که نتوانند دیگر فایده بدهند به اسلام و مسلمین..این دسته بندی ها غلط است. این دسته بندی ها فسق است. حوزه ها را ضایع می کند این کارها... دست بردارید... تهذیب کنید خودتان را آقا... اخلاقتان را تهذیب کنید.. حب دنیا را از دلتان بیرون کنید... به ضرر آبروی یک جامعه تمام می شود، به ضرر آبروی یک ملت تمام می شود... دست بردارید از اینطور اختلافات جزئی. که خیلی مبتذل است... خودمان این را نمی فهمیم چقدر مبتذلیم... این حرف ها چیست؟ آقا... شما با نظر رحمت نگاه کنید به بندگان خدا...»
عجیب نیست که بعد از این تذکرات دلسوزانه و دردمندانه امام، باز هم همان حرف ها را این آقایان و تنی چند از دوستانشان در لبنان نظیر آقای فارسی و دیگران مرتب تکرار می کردند؟ چقدر عبرت انگیز است حوادث دنیا. بعدها دیدیم که بر سر هر کدام از این آقایان چه آمد. آقای فارسی به حکم دادگاه جنایی به قصاص و اعدام محکوم می شود و افراد دیگری یا در سوانح کشته می شوند و یا از حیثیت و اعتبار ساقط می شوند. در حالی که آن بزرگان ـ شهید سیدمحمد باقر صدر و امام موسی صدر و همراهانشان نظیر شهید چمران یادگاران همیشه زنده تاریخ می شوند. از مطلب دور نشویم.
به هر حال این وضع نجف بود و به قول سید احمد آقا «... با ورود امام ـ به نجف ـ کارشکنی ها، مخالفت ها و حسادت ها، آن هم نه از ناحیه دشمنان بلکه از سوی دوستان و هم مسلکان ناآگاه و متحجری که احکام حیات آفرین اسلام را در چند باب فقهی و عبادات و معاملات محدود کرده بودند، در حجم وسیعی آغاز و تا زمان هجرت به پاریس به انحای مختلف ادامه داشت».
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 201