دوران بچگی من دوران اقتدار آیت الله صدر ـ اقتدار به معنای حوزوی آن ـ بود. ایشان کوشیده بود که آیت الله بروجردی به قم بیایند و زمام امور حوزه را به دست بگیرند و پس از ورود آیت الله بروجردی محل درس و نماز خود را به ایشان واگذار کردند. با وجود اعتبار فراوان آیت الله صدر، خاطراتی که خود من از دوران کودکی دارم حاکی از زندگی ساده و بی پیرایه ایشان است. مثلاً ازدواج دختر ایشان که خاله من می شد با آقای دکتر علی اکبر صادقی را به یاد دارم که یک محفل بسیار ساده و باصفایی تشکیل شده بود.
یک پرانتز در اینجا باز کنم: بین منزل ما و منزل آقای صدر باغچه ای حدود 400 متر قرار داشت که محل بازی ما بود. در این باغچه تعدادی مرغ و خروس پرورانده می شد. من از خاله بزرگم شنیدم که مخارج شب عروسی مذکور را از فروش هشت یا ده مرغ و خروس موجود در آنجا تامین کرده بودند.
در آن زمان مرحوم شهید آیت الله صدوقی در منزل آیت الله صدر عهده دار امور مالی ایشان بود. آیت الله صدوقی عنایت خاصی به من داشتند و گهگاه یک یا دو ریال ـ که در آن زمان رقم نسبتاً کمی نبود ـ پول تو جیبی به من می دادند. زمانی که امام در پاریس بودند و آیت الله صدوقی برای دیدار ایشان به پاریس آمده بود، مطلب را در حضور ایشان برای امام تعریف کردم. عکسالعمل امام را در جای خود آورده ام.
مورد دیگر، ازدواج خاله دیگر من با مرحوم حجت الاسلام آقای حاج شیخ هادی عبادی طالقانی در دو سال بعد بود. مادر من و خاله دیگرم نقل کردند که در اواخر بهار، مرحوم آیت الله صدر به مادربزرگم ـ که ما به ایشان بی بی می گفتیم ـ گفتند بی بی، امسال تابستان بگویید یخ نخرند و میوه هم یک روز در میان بخرند (حالا میوه چه بوده، فرض کنید دو کیلو خیار در فصل خودش یا مثلاً یک کیلو زردآلو یا یک عدد
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 22

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 23 هندوانه، بیشتر از اینها نبود) چون اوایل پاییز بتول باید به خانه شوهر برود. من باید بتوانم هزینه عروسی او را تامین بکنم. یعنی با وجود آنکه وجوهات شرعی و پول های فراوانی در اختیار ایشان بود، ولی زندگی داخلی با نهایت سادگی و صرفه جویی و امساک می گذشت.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 24