دوستی مهربان
برای من مانند دوست و رفیقی دلسوز و مهربان بود؛ هرگاه غمی یا مشکلی داشتم با
او که در میان می گذاشتم، بهترین راهنماییها را ارائه می کرد. وقتی بیمار می شدم از محیط کارش ـ که البته جنب خانه بود به خاطر احوالپرسی از من مکرر به خانه می آمد، معنای عمیق این شعر را درک می کردم:
گر طبیبانه بیایی به سر بالینم به دو عالم ندهم لذت بیماری را
می گفت فقط ما از هم باید انتظار عاطفه و محبت داشته باشیم؛ فقط من و تو به درد هم می خوریم و بس.
همیشه در مورد خدمت به پدر و مادرم به من سفارش می کرد. حتی اگر قرار بود وظایفی را که در قبال خودش داشتم نادیده بگیرم، به من تأکید می کرد که از حق خودش برای رسیدگی به پدر و مادرم می گذرد، و همواره می گفت: همان طور که من در خدمت پدرم بوده ام، تو هم به پدر و مادرت خدمت کن.
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 503