آن اوایل که به جماران آمده بودیم هنوز آشنایی چندانی با روحیات امام نداشتیم. روزی خانم حضرت امام به ما گفت که دور حیاط چند لامپ
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 32 وصل کنید. چون در حیاط روشنایی نبود و شبها خیلی تاریک میشد. آقای بهاءالدینی رفت و چهار تالامپ با چهار تا حباب خرید به قیمت دویست و بیست و پنج تومان آورد. او با بچهها مشغول نصب لامپها بودند. ساعت حوالی 9 بود و اتفاقا حضرت امام همان ساعت بیرون آمدند و مشغول قدم زدن شدند. وقتی متوجه کار بچهها شدند داخل رفتند و در یک تکه کاغذی نوشتند که این لامپها را فورا از دیوار بکنید هر کدام را زدید بکنید اگر هم نصب نکردهاید، دیگر این کار را نکنید. بعد از این هم اگر خواستید در این خانه کاری انجام دهید بیایید و با من مشورت کنید و بدون مشورت من کاری انجام ندهید.
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 33