حضرت امام واقعا شجاع و نترس بودند. خدمتکاری داشتیم به نام ننه حوا، ایشان شمالی بود و سال ها خدمتگزار بیت حضرت امام بود. این ننه حوا خیلی ترسو بود. چند مرتبه من دیدم زمانی که هواپیما های عراقی می آمدند به آقا می گفت که آقا برویم داخل حسینیه که نسبت به جاهای دیگر محفوظ تر و محکم تر است. آن ایام پناهگاهی نبود و حسینیه فعلی هم هنوز گچ و خاک نشده بود و به اصطلاح بیرونش هم سیمان نشده بود. پله های خاکی داشت و دری هم هنوز برایش تعبیه نشده بود. آجرها هم به خاطر بنایی در وسط حسینیه قرار داشت، آقا می فرمودند: من نمی آیم. یادم هست که زن ها به ویژه فاطی خانم ـ که علاقه زیادی به آقا داشت ـ اصرار می کردند، اما آقامی فرمودند: من نمی آیم، شما بروید.
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 151 فاطی خانم یکبار گفت که اگر شما نیایید ما هم نمی رویم. لذا این بار آقا به خاطر زن و بچه مجبور شدند و از همین پله های خاکی رفتند پایین و مدت کوتاهی بعد از آنجا بیرون آمدند. دیگر هم قبول نکردند و هر وقت اصرار می شد که به حسینیه بروند قبول نمی کردند. حتی پناهگاه را هم نپذیرفتند. در بیشتر مواقع که هواپیماهای دشمن بالاسر تهران می آمدند، می رفتم شیر فلکه آب را می بستم، برق ها را قطع می کردم. پدافند که شروع می شد مردم می آمدند تماشا می کردند؛ یادم هست که آن اوایل حضرت امام هم می ایستادند و صحنه را تماشا می کردند و در حیاط قدم می زدند. دستشان را به پشت کمرشان می گرفتند و قشنگ هواپیما را مشاهده می کردند. حتی چراغ های هواپیماهای دشمن هم معلوم بود. پدافند هم از این سوی شلیک می شد.
یکی از روزها هواپیماها خیلی مانور می دادند و این ننه حوا خیلی می ترسید. دیدم که آقا به ننه حوا گفتند که نترس ننه، طوری نمی شود، بیا من شما را به جایی ببرم که محفوظ باشی، صدمه هم نبینی. او را به داخل اتاقی که به اصطلاح در زیر پله بود و دیوارهایش گچی بود و ریخته بود بردند و گفتند که ننه شما اینجا باش و هیچ هم نترس، جایت محفوظ است. سپس خودشان بیرون آمدند و بنا کردند به قدم زدن و تماشا کردن.
این رفتارهای ظریف روح بلند حضرت امام را می رساند که به فکر یک کارگر خانه هست ولی برای خودش اهمیت چندانی قائل نیست. این را می گویند زندگی علی وار، جوانمردانه با ایثار و شجاعت و شهامت.
در همان لحظات پیش امام آمدم و عرض کردم که آقاجان هوا سرد
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 152 است و شما قدری کسالت دارید، سرما برایتان ضرر دارد، به داخل اتاق تشریف ببرید تا سرما نخورید.
خنده ای کردند و فرمودند: شما هم نترسید هیچ طوری نمی شود. شما هم برو خیالت راحت باشد. سه بار این جمله را فرمودند و مرا رد کردند. من باز به داخل آمدم و از پشت پرده ایشان را تماشاکردم که قدم زنان در حال تماشای هواپیماها هستند.
بعد هاکه اعلام کردند که گلوله های پدافند بعضی هایشان در بالا عمل نمی کند و پس از فرود آمدن منفجر می شود، آقا به اصطلاح به این نکته توجه فرمودند. نیز برای اینکه نوری از بالا مشخص نشود پرده های سبز رنگی برای پنجره ها از تجریش خریدیم و نصب کردیم.
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 153