یک بار ایشان به دفتر زنگ زدند و من خدمتشان رفتم. حضرت امام یک جلد عینک داشتند که یک سمت آن پاره شده بود و ممکن بود عینک از آن بیرون بیفتد. من هنوز هم آن را دارم و برای یادگاری نگه داشته ام. حضرت امام ان جلد رابه من دادند و فرمودند این جلد عینک را می برید بیرون و می دهید کنارش را بدوزند. عرض کردم اگر کنارش دوخته شود ممکن است جلد جمع تر شود و عینک درون آن جای نگیرد. گفتند اشکال ندارد، اگر این طور شد یک جلد عینک خیلی ارزان بخر، قیمتش بالا نباشد.
به میدان تجریش رفتم و آن را به یک دوزندگی دادم و گفتم این را می خواهم بدوزید. آنها گفتند اگر این کار را بکنیم دیگر عینک داخل آن نمی رود لذا رفتم و یک جلد عینک که شاید قیمتش سی تومان و در پایین ترین قیمت بود خریدم و خدمت امام دادم.
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 190