برای امام هر شب، شب قدر بود. برای ایشان شبهای قدر باغیر قدر فرق چندانی نداشت اماچون اعمال شبهای قدر زیادتر است لذا امام از همان سرشب خوابشان خیلی کم میشد. مثلاهر شب ساعت 20 / 10 دقیقه میخوابیدند، در شبهای قدر هم در همان ساعت به رختخواب میرفتند اماپس از یک یادو ساعت بیدار میشدند و به عبادت و مناجات میپرداختند، دعاهای شبهای قدر رامیخواندند، قرآن بر سر میگرفتند و گریه و راز و نیازی مینمودند. این اعمال ایشان تا اذان صبح ادامه مییافت و نماز صبح رامیخواندند و میخوابیدند.
من دو شب از شبهای قدر را در کنار ایشان بودم. به طور دقیق یادم نیست کدام سالها بود. اما از سال 1365 که ایشان سکته کردند و مدتی در بیمارستان بستری شدند و سپس به منزل آمدند از آن به بعد شبها به طور نوبتی در کنار اتاق امام میخوابیدیم. یک شب من میخوابیدیم، یک شب آقای بهاءالدینی بود. فاصله ما با امام یک پرده بود و ما سعی میکردیم که مزاحم آقا نشویم. سعی آقا هم بر این بود که به گونهای مناجات کنند که مزاحم کسی نباشند، یا اگر کسی خواب است با مناجات امام بیدار نشود، ایشان خیلی آرام به مناجات میپرداختند. با وجود این ما با صدای هقهق گریههای امام بیدار میشدیم. ایشان مرتب قرآن و دعا میخواندند «العفو» را تکرار میکردند و «یا الله» میگفتند. دعای ابوحمزه را نیز میخواندند و به خواندن آن دعا خیلی مقید بودند. با آنکه آن دعا خیلی طولانی بود مرتب به خواندن آن دعا میپرداختند.
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 49