پس از آنکه امام به قم تشریف آوردند، برای اولین بار در فیضیه توانستم امام را زیارت کنم. به جهت ابهت امام نتوانستم به ایشان نگاه کنم، اصلا چشمهایم را لایق نگاه کردن به ایشان نمیدانستم. بیاختیار اشک از چشمانم میآمد و تمام اعضای بدنم میلرزید. با اینکه عضو انتظامات مدرسه فیضیه بودم و دوستان مرتب به من تذکر میدادند که خودم را کنترل کنم، امادست خودم نبود، این حالت من تا جایی ادامه یافت که دوستان زیر بغلم را گرفتند و مرا خارج کردند.
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 75