در سال 1356 رفقا ما را داخل جریان مبارزه کشاندند. هنگام آمدن امام از پاریس به اتفاق عده ای از بزرگان و رجال قم به تهران و به منزل یکی از پیشکسوت ها آمدیم. بعضی از آن بزرگان از رفقای حاج مهدی عراقی بودند که اسلحه هم داشتند. آن شب آقا نیامدند و ماشب رادر تهران ماندیم و فردای آن روز به قم بازگشتیم.
روز دیگری که قرار شد حضرت امام تشریف بیاورند شب به تهران آمدیم و در منزل آقای تهرانی یا آشتیانی نامی مستقر شدیم؛ حدود پنجاه شصت نفر بودیم که همه هم مسلح بودیم. من هم به همراه دوستم آقای ابوالقاسم شیخ نژاد هر کدامیک کلت تهیه کردیم. در آن جمع حاج حسن خلیلیان (فرماندار سابق قم)، آقایی به نام کرمی (که رئیس دادگاه قم شد و وارد قضیه آقای شریعتمدار شد که حذفش کردند) و تعدادی از چریک ها بودند. در آن خانه شیوه تیراندازی و پرتاب نارنجک را یاد می دادند. بنا بود فردای آن روز حضرت امام وارد فرودگاه تهران شوند. آن شب را ما نخوابیدیم و تا صبح بیدار بودیم. نزدیکی های اذان صبح نماز را خواندند و مهیا شدند که به فرودگاه بروند. آن آقا برای برخی از بچه ها عمامه تهیه کرده بود و آنها عمامه می گذاشتند و او عبا بر دوششان می انداخت و چهار نفر چهار نفر همراهشان می کرد و یک اسلحه ژـ3 می داد و یک کلت و یک دشنه به آنها می داد. برای عده ای هم شنل می داد بپوشند چون خارجی ها شنل می بندند و چون اسلحه ژـ3 بزرگ بود و برای اینکه پیدا نباشد بند شنل را گره می زد. خلاصه افراد چهار
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 105 نفر چهار نفر به صورت مسلح باپنج شش ماشین به طرف فرودگاه حرکت کردند. خدارحمت کند، آقای برقعی بود که شهید شد. خیلی از رفقای آن موقع شهید شدند. ما آخرین نفرات بودیم که آماده حرکت شده بودیم، اما ماشین نبود. خانه ای هم که در آن بودیم یک خانه تیمی بود. تصمیم گرفتیم به بهشت زهرابرویم. در بین راه وقتی فهمیدیم که آقاراباهلی کوپتر حرکت دادند و آوردند، مابه مدرسه رفاه و علوی در خیابان ایران برگشتیم و مدتی همانجا ماندیم تا اینکه اعلام کردند که هر کسی به شهرستان خودش برود.
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 106