آقا عادتشان بر این بود که اگر چیزی به ایشان می دادند همان را می بخشیدند. از جمله اینکه در قم مُهری بود که مال حاج احمد آقا بود. ایشان مهر را گذاشته بودند داخل ایوان که نماز بخوانند اما باغبانشان، مشهدی اکبر، آمده بود و شلنگ آب را گرفته بود که ایوان را بشوید، این مهر هم آب خورد و خراب شد. حاج احمد آقا به حاج عیسی گفته بود که مهر من خراب شده می توانی آن را درست کنی؟ حاج عیسی آن را داخل دفتر برده و رویش را با چاقو تراشیده بود. من وقتی آن را دیدم متوجه بوی خوبش شدم و گفتم: این از تربت امام حسین علیه السلام است. او گفت: بله، این گونه به نظر می رسد. حاج احمد آقا گفته بودند که ظاهرا این مهر را آقای بهاءالدینی آورده اند. من از حاج آقا بهاءالدینی سوال کردم. گفت: رضامن آن را از یک آقایی در قم گرفته ام. شما برو پیش آن آقا و این مهر شکسته و خاک ها را با خودت ببر و بده به ایشان تا برایت درست کند. من پیش آن آقا رفتم، ایشان آقای دربانی بود. به او گفتم این مهری را که شما داده اید مال حاج احمد آقاست اگر زحمتی نیست و دستگاهی دارید آن را درست کنید تامن ببرم. ایشان گفت احتیاجی نیست من آن را درست کنم، چندین سال پیش به کربلا رفته بودم و تعداد 18 عدد از این مهرها را آورده ام و چند عدد از آنها را به آقایان مجتهدین بزرگ داده ام. این مهر فقط مخصوص علمای بزرگ است. شما بعد از ظهر بیا برویم تا به شما هم مهر بدهم. بعدازظهر آمدم و ایشان مرا به انبارش برد و آنجا سه عدد مهر آورد. مهرهای بزرگی هم بودند. گفت یک مهر مال حاج احمد آقا و یک مهر هم به
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 163 خود شما می دهم ولی به یک شرط! گفتم چه شرطی؟ گفت: به این شرط که یک مهر هم می دهم آن را ببری پیش شخص حضرت امام تا ایشان با آن نماز بخوانند و ثوابی هم به مابرسد. در ضمن برای حضرت امام یک تسبیح چوبی هم داده بود. گفتم: مانعی ندارد. مهرها را گرفتم و آوردم. وقتی مهر حاج احمد آقا را دادم به ایشان گفتم که آن آقا مهری هم به حضرت امام داد. حاج احمد آقا گفت که بده من خودم می برم و به آقامی دهم. گفتم: نه، به من گفته که خودت باید به دست آقا برسانی. حاج احمد آقا گفت: اشکالی ندارد.
حوالی ساعت یک، به هنگام برنامه نهار امام، دیدم که ایشان از اتاقشان خارج شده اند و به اتفاق حاج احمد آقا تشریف می آورند. سلام کردم و عرض کردم که من به قم رفتم و آقایی به نام دربانی این مهر و تسبیح را دادند و گفتند که این ها را به دست آقا برسان و سلام مرا هم به آقا برسان. این مهر تربت اصل حضرت سید الشهداست و چندین سال پیش از کربلا آورده اند و با این تسبیح به شما هدیه کرده اند. دست آقا را بوسیدم و مهر و تسبیح را به ایشان دادم. آقا یک قدم حرکت کردند و بعد فرمودند: صبر کنید. من ایستادم. فرمودند: این تسبیح را به شما بخشیدم، مال خودتان، بیا این تسبیح را بگیر. سپس مهر را روی قلبشان گذاشتند و به اتفاق حاج احمد آقا راه افتادند و رفتند. دوباره دو قدمی نرفته بودند که حاج احمد آقا گفتند: آقا این مهر سنگین است بدهید به رضا که داخل اتاقتان بگذارد. شما هم الان برای ناهار تشریف می برید. اما آقا فرمودند که نه، می خواهم این مهر پیش خودم باشد. این نکته علاقه ایشان به تربت سید الشهدا علیه السلام را می رساند.
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 164