عراقی ها افراد خود را خیلی حساب شده به اردوگاهها می آوردند. یادم هست سربازی در اردوگاه ما بود که آدم نسبتاً خوبی بود و زمانی که به عراقی ها دستور می دادند اسیران ایرانی را بزنید، او خوب نمی زد؛ یعنی آرام می زد و این کار مشکلی هم بود؛ چون هم باید نشان می داد که محکم می زند و هم واقعاً برایش سخت بود که ما را بدون گناه و جرمی بزند. فقط این یک نفر در میان عراقی ها استثنا بود، چون آنها سرباز خوب یا آدم مسلمانی که بخواهد اسیران را اذیت نکند به اردوگاه نمی آوردند. آنها بیشتر سربازان بعثی را می آوردند یا کسانی را می آوردند که ساواکی و استخباراتی باشند. بقیه سربازها، اگر استخباراتی یا بعثی هم نبودند، از این گروه حساب می بردند و موقعیت خودشان را به خطر نمی انداختند.
اساساً، در عراق افراد موقعیت خودشان را به خاطر کسی به خطر نمی انداختند و اگر دستور می رسید، حتی هموطن و همشهری و دوست و همسایه خود را به قصد کشت می زدند؛ یعنی اگر کسی از خودشان هم خطایی می کرد او را تا حد مرگ می زدند و به او رحم نمی کردند. اگر CDجنایات صدام را دیده باشید، این مسأله کاملاً مشهود است.
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 57