خبر رحلت امام حالت عجیبی در بین رفقا ایجاد کرد؛ مثلاً، دو ـ سه نفر از بچه ها یکباره اختیار خود را از دست دادند و با صدای بلند شروع به گریه کردند. بعد، به سمت سیم خاردارها حمله کردند و می خواستند سیم خاردارهای اردوگاه را از جا بکنند. این بچه ها واقعاً از خود بیخود شده بودند و قصدشان این بود که خود را از این دنیا برهانند و کاری کنند که عراقی ها به سمت آنها شلیک کنند و آنها را بکشند. با این کار آنها، بقیه اسرا هم سکوت را شکستند و گریه ها شدیدتر شد. صدای ناله های شدید بچه ها در اردوگاه پیچید. در همین حین، همه به سمت در خروجی اردوگاه هجوم بردند. من دیدم اوضاع خیلی خطرناک شده، چون عراقی ها آماده باش بودند و تانکها و نیروهایشان را پشت سیم خاردارها مستقر کرده بودند، لذا به همراه دوستان دیگر تصمیم گرفتیم هر چه سریع تر وضعیت را به حالت اول برگردانیم و بچه ها را از سیم خاردارها دور کنیم. ما بچه ها را کنار می کشیدیم و به آنها دلداری می دادیم و آب به سر و روی آنهایی که بیهوش شده بودند می زدیم. در آن لحظات با خود می گفتم: خدایا، چقدر این بچه ها عاشق حضرت امام هستند و حاضرند جان خودشان را فدای ایشان کنند و بعد از امام نمی توانند حتی یک لحظه باقی بمانند!
بالاخره، پس از تلاشهای بسیار، اردوگاه آرام شد. روز اول، همه گریه می کردند و عراقی ها هم متعرض ما نمی شدند. از روز دوم و سوم، در آسایشگاهها ختم قرآن گرفته شد و به همین شکل پیش رفت تا هفت حضرت امام رسید. درد سنگینی بر قلبها وارد شده بود؛ خصوصاً برای آنهایی که تصوری غیر از حضرت امام در کاخ آرزوهای خود
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 122 نداشتند و تمام روزها و لحظات اسارت را به یاد ایشان سپری کرده بودند. ما به آنها می گفتیم: درست است که امام رفته، ولی در ایران بزرگان و علمای زیادی هستند که برای جانشینی امام تدبیر می کنند. علاوه بر آن، عنایت امام زمان(عج) همواره شامل حال ایران بوده و از این پس هم خواهد بود و ایشان کشور را بی صاحب نخواهند گذاشت. وقتی خبر جانشینی مقام معظم رهبری را شنیدیم، بچه ها خیلی خوشحال شدند و مقداری از آلام و دردهایشان تسکین داده شد.
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 123