وجود حاج آقا ابوترابی در میان اسرا بزرگ ترین نعمت و هدیه الهی بود. ایشان باعث انسجام و وحدت بیشتر بچه های اسیر بودند. ایشان باعث شدند یک سری کج فکریها و برخوردهای سلیقه ای که توسط عده خاصی صورت می گرفت و باعث می شد عده ای طرد شوند و به دامن دشمن بیفتند، از بین برود. این برخوردها، در حقیقت، سبب شده بود تعداد جاسوسها در اسارت زیاد شود. حاج آقا و کسانی که با ایشان همفکر بودند با این طرز فکرها شدیداً مخالفت کردند و جوّی در اردوگاهها به وجود آوردند که بچه ها در طریق مستقیم و خط حضرت امام قرار گرفتند و منحرف نشدند. این، صرفاً به خاطر وجود آن بزرگوار بود و بچه ها بحق، ایشان را نائب حضرت امام می دانستند.
یکی از علتهایی که عراقی ها حاج آقا ابوترابی را در یک جا نگه نمی داشتند، این بود که ایشان با اخلاق خودشان سربازهای عراقی را جذب می کردند. عراقی ها هم این مسأله را فهمیده بودند و نمی گذاشتند ایشان در یک اردوگاه بماند و دائماً جابه جایشان می کردند؛ البته همراه با اذیت و آزار. یادم هست وقتی ایشان را به اردوگاه موصل چهار آوردند، ایشان را آنقدر زدند که سه یا چهار روز در بیمارستان اردوگاه بستری بود. به هر حال، ایشان هر جا می رفت، این اذیت و آزارها بود. ایشان، در حقیقت برای همه اسرا و در تمام اردوگاهها، سنگ زیرین آسیاب بودند.
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 89