در مسأله قطعنامه همه بچه ها گوش به فرمان امام بودند. وقتی ایران قطعنامه 598 را پذیرفت، روزنامه های عراق مسائل را اینطور تفسیر می کردند که در سطح نیروهای مسلح ایران، مخصوصاً سپاه پاسداران، و در رده فرماندهی اختلافاتی رخ داده است و این مطلب را القا می کردند که نیروهای مسلح به حرف امام گوش نمی دهند و از او اطاعت نمی کنند. این مطالب را ما در روزنامه ها می خواندیم و می دانستیم که دروغ است. البته، در رابطه با قطعنامه عده ای بودند که واقعاً ناراحت بودند. برای اینکه می دانستند این مسأله برای خود امام هم سخت بوده است؛ چراکه در پیام امام آمده بود: من با قبول این قطعنامه کاسه زهر را می نوشم؛ اما بچه ها همه مطیع فرمان امام بودند و در این باره هیچ اعتراض یا مخالفتی به چشم نمی خورد.
نگهبانها و سربازهای عراقی که در اردوگاه بودند سعی می کردند با ما بحث نکنند و تمایلی به این کار نداشتند. از طرفی، به خاطر بدرفتاریهایی که با ما داشتند، ما هم یک حالت نفرتی از آنها داشتیم و مایل نبودیم با آنها بحث کنیم؛ گرچه رفتار درست دوستان ما به عنوان سربازان و دوستداران و عاشقان امام می توانست تأثیرگذار باشد.
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 163