بنده در نامه هایی که به منزل می نوشتم از امام به نام پدربزرگ یاد می کردم و می گفتم: حتماً سلام مرا به پدربزرگ برسانید، و چون نمی شد خیلی واضح از امام صحبت کنم به همین قدر اکتفا می کردم. بعضی از دوستان هم نامه هایی به طور خیلی محرمانه به امام نوشته بودند که می گفتند جوابشان آمده است. امام هم دعا می کردند که اسرا با افتخار برگردند و این خیلی باعث خوشحالی بچه ها می شد.
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 6