وقتی اسیر شدیم، در برخورد اول از همه سؤال می کردند: انت حرس خمینی؟ من دقیق نمی دانستم که حرس خمینی یعنی چه. فکر می کردم می گوید تو طرفدار خمینی هستی و من متوجه نبودم که حرس به عربی چه معنی ای دارد. تا اینکه بعد از چند بار بازجویی معنایش را فهمیدم و این در حالی بود که از ابتدا در جواب این سؤال با افتخار می گفتم: بله، بله. و می دیدم که چقدر آنها عصبانی می شوند. شبی که آن سرهنگ بعثی گفت: انت حرس خمینی؟ و مترجم گفت: یعنی تو پاسداری؟ گفتم: عجب! من از صبح تا حالا به همه عراقی ها گفته ام بله؛ در حالی که بسیجی بودم و پاسدار نبودم. اینها خیلی از پاسدار وحشت و نفرت داشتند. گفتم: من پاسدار نیستم و متقاعدشان کردم. حرس به تنهایی به معنی نگهبان و پاسدار است، ولی اینکه اینها می گفتند حرس خمینی، یعنی کسی که از امام خمینی(س) و از انقلاب پاسداری و نگهبانی می کند که این خیلی برای آنها سخت و نفرت انگیز بود و این برای ما افتخار دیگری بود.
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 198