عراقی ها به ما می گفتند: به امام توهین کنید، و بچه های ما در مقابل آنها می ایستادند و می پرسیدند: برای چه توهین کنیم؟ او که به ما ظلمی نکرده است؛ اصلاً، خمینی(س) تنها مال ما نیست، مال تمام دنیاست. ایشان آمد و رهبر ما شد و ما هم قبولش داریم، شما می گویید خمینی(س) گفته تلویزیون نگاه نکنید. مسأله اصلاً تلویزیون نیست. مسأله این است که امام گفته فسادش را نگاه نکنید. شما برای ما فیلم خوب بیاورید تا ما نگاه کنیم. شما می گویید ما زن بیاوریم برایتان برقصند. خوب، این حرام است و ما نمی توانیم این کار را بکنیم...
اینطور بود که عراقی ها می گفتند این اسیران، بلبل زبانی می کنند. آنها می گفتند: اینقدر شما را می زنیم تا توهین کنید. من یادم هست یکی از دوستان ما را که ارتشی هم بود زدند، ولی زیر بار نمی رفت به امام توهین کند؛ تا اینکه ضربه محکمی به دهانش زدند که چهار ـ پنج تا از دندانهایش ریخت. من تا آن موقع به چشم خودم ندیده بودم، ولی شنیده بودم که طوری انسان را می زنند که دندانهایش در دهانش می ریزد. با این حال، ایشان زیر بار نرفت تا به امام توهین کند و عراقی ها مجبور شدند رهایش کنند، چون متوجه شدند که فایده ای ندارد.
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 33