روزنامه های عراق از چهار ـ پنج سال قبل از بیماری و رحلت امام، موضوع بیماری ایشان را هر چند وقت یک بار اعلام می کردند؛ مثلاً می گفتند فلانی در حال مرگ است و حکومت را باید تحویل کسی دیگر بدهد و به احتمال زیاد ایشان کنار می رود و کس دیگری به جای او تصمیم گیری می کند و... ؛ ولی بعد از مدتی، باز امام می آمد و سخنرانی می کرد و هر چه آنها بافته بودند پنبه می شد. این بود تا اینکه یک شب، تلویزیون عراق امام را در بیمارستان نشان داد. دستگاههای مربوط به اتاق مراقبتهای ویژه به ایشان وصل بود و سید احمد آقا هم کنار ایشان نشسته بود. ما با دیدن این تصویر از امام، به درستی خبر بیماری امام و بستری شدن ایشان در بیمارستان پی بردیم.
پس از آن، ما را نگرانی و اضطراب شدیدی فراگرفت و مشغول توسل و دعا و راز و نیاز به درگاه الهی شدیم. از خداوند می خواستیم به امام سلامتی بدهد و ما را دشمن شاد نکند.
یادم هست یک روز صبح ساعت شش بود. من نشسته بودم و درس می خواندم که اخبار اعلام کرد امروز خبرهایی در ایران شده، چرا که از صبح امروز رادیوی ایران فقط قرآن پخش می کند. این خبر را عده ای از بچه ها شنیدند و عده ای هم نشنیدند. ساعت هفت هم وقتی برای آمار حاضر شدیم، باز اخبار همین را اعلام کرد و گفت که از ساعت پنج صبح تا حالا، رادیو ایران قرآن پخش می کند. در اخبار ساعت هشت صبح بود که ما خبر رحلت حضرت امام را از رادیو عراق شنیدیم. در آن لحظه، همه گریه می کردند و ناراحت بودند. وقتی بچه ها در آسایشگاهها جمع شدند، عده ای این مسأله را تحلیل کردند و گفتند: امکان دارد این خبر هم دروغ باشد. چون ما آنقدر دروغ در این باره شنیده بودیم که نمی توانستیم به راحتی این خبر را باور کنیم، ولی به هرحال، از قرائن و شواهدی که درباره بیماری امام وجود داشت و اخباری که از ایران می رسید، می شد فهمید که خبر راست است.
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 161