عراقی ها از آن جهت که رهبر ما را امام می دانستند و مقاومتهای ما و ضرباتی را که در جبهه ها به آنها وارد می شد از چشم روحانیت و امام می دیدند، و نیز به خاطر تبلیغاتی که در عراق علیه امام صورت می گرفت، آمادگی زیادی برای ضدیت با حضرت امام داشتند. قبل از اینکه آنها ما را به اردوگاه ببرند، از ما سؤال می کردند که چرا شما به جبهه آمده اید و چرا در این جنگ شرکت کرده اید؟ همچنین می گفتند: امام شما، شما را جلوی تیر و گلوله انداخته است و باید از او برائت بجویید. یا می گفتند: مدتی که امام در عراق بود مهمان ما بود، ولی علیه ما قیام کرد، نمک عراقی ها را خورده و حال که به ایران رفته نمکدان شکسته است و ما را کافر می داند، در حالی که ما کافر نیستیم؛ لذا از رفقا می خواستند که به امام ناسزا بگویند. اسرای ایرانی هم مقاومت جانانه ای در مقابل دشمن و خواسته های او، از جمله توهین به امام، می کردند؛ شکنجه ها می شدند و کابل و مشت و لگدها می خوردند، ولی حاضر به ناسزا گفتن به امام نمی شدند.
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 105