ما چون می دانستیم که این پیامها از یک قلب بیدار ناشی می شوند، برای آنها ارزش خیلی زیادی قائل بودیم و برای پیامهای امام حساب ویژه ای در زندگی و درس و اخلاقمان باز کرده بودیم. بچه ها با آن اهداف متعالی ای که داشتند و با شناختی که از امام داشتند، هیچ گاه حاضر به تسلیم در برابر حکومت بعث عراق نبودند و حتی نمی خواستند روزی صلح شود تا از زندانهای آنجا آزاد شوند. آنها می گفتند: صلح فایده ای ندارد و ما باید رژیم فاسد صدام را ساقط کنیم و رژیم دیگری جایگزین آن کنیم. حتی اگر بیست یا سی سال دیگر هم در اسارت بمانیم تسلیم نمی شویم. به همین دلیل، وقتی امام قطعنامه را قبول کردند و صلح شد، اسرا خیلی ناراحت شدند و به عبارت بهتر، بهت زده شدند و اصلاً انتظار چنین چیزی را نداشتند.
طبیعی است که در هر جنگی، خبر صلح خوشحال کننده باشد، ولی تمام اسرا وقتی خبر صلح را شنیدند، ناراحت شدند و گریه کردند. اما چون این صلح در زمان حیات امام روی داده بود، بچه ها با آن اعتقاد قلبی که به امام داشتند، باز در مقابل اندیشه های امام تسلیم شدند و گفتند: ما اختیار کارمان دست امام است. ما می دانستیم امام اشراف به این قضیه دارد و مسائل را خیلی بهتر از ما درک می کنند؛ همان طور که حضرت امام فرمودند:
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 128 من جام زهر را می نوشم، اسرا هم با اینکه راضی نبودند و در دل احساس می کردند شکستی بر آنها تحمیل شده است، ولی باز با افتخار آن را پذیرفتند و گفتند: صلاح کشور و صلاح انقلاب را امام بهتر از همه ما می دانند.
آری، با اینکه تمام زندگی یک اسیر در آزادی خلاصه می شود، ولی اسرای ایرانی از پایان یافتن جنگ ناراحت شدند. در عین حال، به فرمان و دستور امام راضی بودند و می گفتند: امام هر تصمیمی گرفتند، مورد رضای خدا و مورد رضایت ماست. اسرا در مشکلات و شبهاتی که در اسارت یا جنگ برایشان پیش می آمد، قلب خود را به حضرت امام وصل می کردند و تمام غمها و غصه ها و شبهاتشان برطرف می شد.
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 129