یک بار هم یک پناهنده را آورده بودند تا برای ما سخنرانی کند. آن روز در ردیف جلو، شخص بی ادب و نادانی کنار یکی از بچه های تهران نشسته بود. وقتی این آدم نادان به حضرت امام توهین کرد، آن دوست تهرانی با مشت به دهانش کوبید، طوری که دهانش پر از خون شد. آن پناهنده از پشت تریبون گفت: آقا نزن! چرا می زنی؟ اسیر تهرانی پاسخ داد: این نادان به حضرت امام توهین کرد، من هم او را زدم. پناهنده پرسید: مگر هر کس به خمینی توهین کند، کتک می خورد؟ اسیر پاسخ داد: تنها کتک نمی خورد بلکه کشته می شود. ما هر کسی را که به امام توهین کند می کشیم. همین حرف باعث شد که آن پناهنده به حضرت امام اهانت نکند.
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 15