یک کار دیگر هم برای دریافت اخبار و اطلاعات از ایران و پخش آن در میان بچه ها انجام می شد، که توسط خود بنده صورت می گرفت. من یک رادیو با خود داشتم که خیلی خدا کمک می کرد تا لو نمی رفت و استفاده از آن هم خیلی دردسر داشت. من شبها حدود ده دقیقه زیر پتو به آن گوش می کردم و اخبار را جمع می کردم. بعد، با احتیاط خیلی زیاد و به کمک بچه ها آنها را در آسایشگاهها پخش می کردیم. از رهنمودهای امام هم که در رادیو از آنها صحبت می شد استفاده می کردیم. اسرا با شنیدن پیامهای امام واقعاً روحیه می گرفتند.
در بین دو نماز، که به صورت جماعت و توسط دوستان طلبه برگزار می شد،
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 4 دوستانی که بیشتر از دیگران اطلاعات داشتند صحبتهای امام را که از رادیو دریافت می شد نقل می کردند و بچه ها استفاده می کردند. در این برنامه، مسائل روز کشور مطرح می شد تا هم ارتباط بچه ها با ایران حفظ شود و هم روحیه آنان تقویت شود.
یک بار، یکی از بچه ها رادیویی از عراقی ها کش رفت. البته، عراقی ها متوجه شدند و گفتند: آن را پس بدهید. دو نفر را هم گروگان گرفتند و گفتند: رادیو را بیاورید وگرنه اینها را می کشیم! سرانجام، بعد از کشمکش زیاد، به صورتی خیلی مخفیانه رادیو را به آنها برگرداندیم، ولی باطریهایش را برداشتیم. و در رادیوی قدیمی خودمان از آنها استفاده کردیم.
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 5