یک مورد به یاد دارم که خیلی قابل توجه است. یکی از اسرای ایرانی که در جبهه حاضر شده بود و به اسارت نیروهای عراقی در آمده بود، یک برادر عرب عراقی بود که خودش را خوزستانی معرفی می کرد. یک روز، ایشان به خاطر علاقه به امام و به خاطر ارادت و عشقی که به امام داشت از صف بیرون کشیده شد و تا حد مرگ شلاق خورد. سپس، لباس او را از تنش بیرون آوردند و با گرفتن دو پا او را روی زمین اردوگاه که از ریگ و سنگ پر بود کشیدند. زمین اردوگاه داغ و سنگها تیز و بسیار آزاردهنده بود، لذا بدنش کاملاً قرمز شده بود، با این حال، او حتی یک کلمه که توهین به امام تلقی شود نگفت.
نگهبانان و حتی برخی فرماندهان رژیم عراق که به راستی از درک و فهم بسیار پایینی برخوردار بودند و در نظامی پرورش یافته بودند که آنان را اینگونه نادان و سفیه بارآورده بود، خواسته ها و انتظاراتشان هم در حد بسیار پایینی قرار داشت؛ مثلاً سربازان برای خوشامد فرماندهانشان به اذیت و آزار اسرای بی دفاعی می پرداختند که جز خدا کسی را نداشتند. بی شک، اذیت و آزار افرادی که در اسارت آنان بودند کار بزرگی نبود.
این مقدمه را به این منظور عرض کردم که بگویم ما شاهد به ذلت کشیده شدن
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 217 عراقی های زیادی (از نگهبان گرفته تا افسر و فرمانده اردوگاه) بودیم که برای اظهار وجود در مقابل فرمانده و نیروی مافوق خود، از ما می خواستند علیه امام و انقلاب اسلامی شعار بدهیم و مسئولان جمهوری اسلامی را لعن کنیم. به نظر ما، این نهایت ذلت بود که آنان برای ترفیع درجه یا گرفتن تشویقی یا خوشامد فرماندهانشان چنین خوار و ذلیل می شدند و از ما می خواستند به رهبرانمان توهین کنیم. یکی از آنها می گفت: من متوجه نمی شوم! شما دیگر چه مدل آدمهایی هستید؟ من اگر به جای شما بودم، حاضر بودم برای یک لقمه نان یا یک نخ سیگار یا هر راحتی دیگری این کار را انجام دهم؛ اما شما با کتک و شلاق هم راضی نمی شوید و با گرسنگی و اذیت و آزار می سازید و حاضر به همکاری نیستید.
این را هم بگویم که عراقی ها برای رسیدن به خواسته های خود راههای مختلفی را انتخاب می کردند. ما هم در شرایط بدی بودیم و محدودیتهای فراوانی داشتیم؛ محدودیتهایی که رفع آنها برای عراقی ها بسیار راحت بود و می توانست مارا مشتاق و متمایل به همکاری با آنان بکند. به عنوان مثال، آنها می گفتند: جیره یک عدد نان شما را دو عدد می کنیم؛ یک ساعتی را که بیرون هستید و به انجام کارهای ضروری می پردازید به دو ساعت افزایش می دهیم؛ وقت حمام شما را از نیم ساعت وقت برای شصت ـ هفتاد نفر، بیشتر می کنیم؛ نوبت ده ـ پانزده روزۀ حمام شما را کمتر می کنیم؛ حتی قول می دادند نامه های ما را زودتر بفرستند یا نامه هایی که می آید را زودتر به دست ما برسانند، ولی ـ الحمدللّه ـ هیچ یک از فرزندان رشید این ملت، با این وعده ها خام نشد و کسی حاضر به همکاری با آنان نبود و با همه سربلندی در مقابل آنان مقاومت می کردند.
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 218