ما در برخی از اردوگاهها رادیوهای مخفی ای داشتیم که با تشکیلات خاصی مدیریت می شد و یک عده مسئول نگهداری اش بودند و ناچار بودیم به خاطر جاسوسهایی که در آسایشگاه و اردوگاه داشتیم، همه روزه جای رادیو را تغییر بدهیم. یک عده مسئول
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 89 گوش کردن به رادیو بودند که برای اطلاع از سخنان امام و اخبار مورد استفاده قرار می گرفت. مسئول رادیو با گذاشتن نگهبان و به صورت مخفیانه در زیر پتو از رادیو استفاده می کرد و خبرها را یادداشت می کرد. ما یک گروه فرهنگی در آسایشگاه و یک گروه فرهنگی در اردوگاه داشتیم که در سطح اردوگاه فعالیت می کردند. گروه فرهنگی اردوگاه به صورت سازماندهی شده در یک آسایشگاه جمع می شدند. در این جلسات، یک نفر اخبار را می خواند و بقیه می نوشتند؛ البته با گذاشتن نگهبان و خیلی حساب شده. بعد، اینها می آمدند داخل هر آسایشگاه و اعلام برنامه می کردند. ابتدا، خطبه نماز جمعه یا سخنرانی حضرت امام یا سخنرانی یکی از شخصیتها خوانده می شد و بعد، برنامه های فرهنگی داخل آسایشگاه شروع می شد.
در جاهایی که حاج آقا ابوترابی نبود، گاهی بعضی از مسائل شرعی (مخصوصاً در رابطه با بهداشت) پیش می آمد که بچه ها مجبور می شدند در نامه های خود پاسخ آن را از امام بخواهند؛ لذا بعضی مسائل را می نوشتند و به خانواده شان می گفتند که آن را از حضرت امام سؤال کنند. البته، نام حضرت امام را نمی بردند و تعابیری همچون پدربزرگ به کار می بردند. جواب این نامه ها که می آمد و خوانده می شد، بچه ها از شبهه هایی که داشتند دست بر می داشتند. بعضی وقتها هم خانواده ها این نامه ها را نزد حضرت امام می بردند و ایشان با دست خط خودشان زیر آن نامه چند سطر می نوشتند و گاهی به اسرا سلام می رساندند و آنها را دلداری می دادند، یا یک مسأله شرعی را با خط خودشان جواب می دادند.
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 90