درباره برخی اتفاقات و موضع گیریهای امام که اغلب به صورت ناقص به ما می رسید باید گفت واقعیت این است که ما از اخبار، جزئیات یا علت برخی از حوادث به درستی مطلع نمی شدیم. رادیو در اختیار نداشتیم و اگر هم داشتیم با احتیاط فراوان استفاده می کردیم؛ چون داشتن رادیو مجازاتی نظیر مرگ داشت. در اردوگاه موصل یک قدیم، موردی پیش آمده بود که از یکی از بچه ها رادیو گرفته بودند و او را به مقامات بالا معرفی کرده بودند و کار خیلی بالا گرفته بود. عراقی ها او را به شدت شکنجه کرده بودند تا منجر به شهادت ایشان شده بود. برای همین، بچه ها با احتیاط خیلی زیادی از رادیو استفاده می کردند.
به همین دلیل، ما در جریان ریز مطالب و اخبار قرار نمی گرفتیم. واقعیت دیگر این بود که دیدگاه بچه ها در این قبیل امور مبتنی بر آیه قرآن بود که مؤمنان را به اطاعت از خداوند و رسول خدا و اولی الامر فرا می خواند. بچه ها به امام ایمان داشتند و اطاعت او را در راستای اطاعت از خدا و پیامبر و ائمه ـ علیهم السلام ـ می دیدند، لذا اطاعت کامل و بی چون و چرایی از حضرت امام داشتند. البته، ما در مقابل بعضی اخبار ممکن بود سؤال یا ابهامی داشته باشیم و بخواهیم علت یا جزئیات آنها را بدانیم، اما هیچ گاه اعتراض و موضع گیری وجود نداشت. فقط برخی مواقع ما ناراحت و نگران امام یا وضعیت ایران می شدیم. گاهی نیز به نظرمان می رسید با این وضعی که جنگ پیش می رود، ما به اهدافمان نمی رسیم. یا با توجه به اینکه یکی از اهداف ما آزادی شیعیان در بند عراقی بود، و با پایان یافتن جنگ به آن صورت، سرنوشت این افراد که به این جنگ امید بسته بودند و منتظر سقوط صدام و تغییر حکومت عراق بودند، معلوم نبود... خلاصه، مسأله اصلی در این باره همین چیزها بود؛ یعنی نگرانی ما از وضعیت و حالتی بود که پس از این پیش می آمد، و الّا نسبت به موضع گیری امام و پیام و دستور امام در هر موضوعی، دوستان هیچ گونه موضع گیری منفی نداشتند.
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 73