حالی که بچه ها در این لحظه داشتند با هیچ زبانی قابل توصیف نیست و ما هر قدر هنرمند باشیم یا قدرت بیان خوبی داشته باشیم، قادر به وصف حالت آن بچه های اسیر و مظلوم که بزرگترین امید خود در دنیا را از دست داده بودند نیستیم: یکی به زمین می خورد، یکی به شدت گریه می کرد و یکی دیگر از حال می رفت. ما چون در بین بچه ها به عنوان روحانی معروف بودیم، باید مقداری خویشتن داری می کردیم؛ لذا
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 144 بر اساس بعضی آیات قرآن مانند وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ و مانند آن، مقداری به خودمان تسکین دادیم. بعد بلند شدیم و مقداری با بچه ها گشتیم و چون نمی توانستیم حرف بزنیم امکان برقراری ارتباط کلامی با بچه ها را نداشتیم؛ لذا هیچ صدایی از بچه ها بلند نمی شد. شاید بیش از 150 الی 200 نفر در محوطه اردوگاه بودند. همه این طرف و آن طرف می رفتند، ولی هیچ کس با دیگری حرف نمی زد. عراقی ها هم ساکت بودند و اظهار خوشحالی نمی کردند. همین وضع ادامه داشت تا اینکه شب همان روز متوجه شدیم مقام معظم رهبری مسئولیت رهبری انقلاب را به عهده گرفته اند. از این بابت خیلی خوشحال شدیم و بهانۀ خوبی برای صحبت پیدا کردیم، لذا برای بچه ها صحبت کردیم و گفتیم: شکر خدا مقام معظم رهبری هستند و مشکلات جامعه را حل می کنند و بالاخره، کسی هست که ان شاءالله نظام جمهوری اسلامی و انقلاب را به دست آقا امام زمان(عج) بسپارد.
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 145