در همۀ اردوگاهها، مخصوصاً در اوایل اسارت، عراقی ها از ما می خواستند که به امام توهین کنیم، ولی بعداً بچه ها خودشان را پیدا کردند و دشمن دیگر جرأت نمی کرد این درخواست را داشته باشد؛ مثلاً در اردوگاه موصل چهار، کسی جرأت نمی کرد به حضرت امام توهین کند. بچه ها چنین کسی را تکه تکه می کردند و عراقی ها هم این را می دانستند؛ لذا خودشان اصلاً جرأت این کار را نداشتند و در ایامی که ما آنجا بودیم اصلاً چنین سخنی نشنیدیم. اردوگاه در دست حزب اللهی ها و بسیجیها بود و کسی
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 179 جرأت نمی کرد به امام توهین کند و اگر کسی چنین کاری می کرد، قطعاً کشته می شد. در اردوگاه ما چنین برنامه هایی نبود. یادم هست در اوایل اسارت، گاهی این آدمهای بدبختی را که به عراق پناهنده شده بودند می آوردند تا برای ما سخنرانی کنند. این کار برای تضعیف روحیۀ ما بود که البته اصلاً برای ما اهمیت نداشت و از آن برای تفریح و خنده استفاده می کردیم، لذا در روحیۀ ما یک ذره هم تأثیر نمی کرد.
کتابرنج غربت؛ داغ حسرتصفحه 180